خدا مسئله یا راز؟

بی شک مهمترین موضوع برای تأمل بشری و در پی آن مهمترین مسئله فلسفی و کلامی مسئلۀ وجود خدا است؛ چنانکه مهمترین راز هستی، حقیقت و چیستی خدا است، رازی که همیشه به صورت راز باقی خواهد ماند و برای احدی گشوده نخواهد شد «ما عرفناک حق معرفتک.»

از دیدگاه عقل و وحی شکی در وجود خدا نیست؛ بسیاری از اسماء و صفات الهی را هم می توانیم از راه عقل و وحی بشناسیم، اما شناخت ذات الهی و کنه صفاتش برای غیر خدا ناممکن است. به عبارت دیگر، وجود خدا برای فیلسوف مسئله است، هرچند برای عارف وجود خدا از وجود هرچیزی آشکارتر است. اما چیستی و حقیقت خدا همیشه و برای همه یک راز است. البته این بدین معنا نیست که ما هیچ شناختی از خدا نمی توانیم داشته باشیم، یا همۀ آنچه از خدا می دانیم سلبی است؛ بلکه به این معنا است که به کنه حقیقت خداوند راه نداریم و محال است که به او احاطۀ معرفتی پیدا کنم. «یا من حارت فی کبریاء هیبته دقایق لطائف الأوهام و انحسرت دون ادراک عظمته خطائف ابصار الأنام.» (از دعای روزهای ماه رجب)

اما درباب وجود خداوند در میان مؤمنان و متألهان دو رویکرد کلی در طول تاریخ وجود داشته است که البته این رویکردها قابل جمع هم هستند. برخی اعتقاد به خدا را مبتنی بر نوعی استدلال و برهان کرده اند و بعضی از راه هایی غیر از راه استدلال و برهان به وجود خدا اعتقاد داشته اند. در رویکرد استدلالی نیز راه های متنوعی طی شده و ادلۀ گوناگونی اقامه گردیده است. بر طبق تقسیم بندی معروف ایمانوئل کانت، در تاریخ الهیات غرب سه نوع برهان بر وجود خدا اقامه شده است: برهان های جهان شناختی، برهان های غایت شناختی و برهان های هستی شناختی.[1] نقض و ابرام این استدلال ها از سوی متالهان و ملحدان همچنان ادامه دارد. در الهیات اسلامی نیز می توان این تقسیم بندی را مطرح کرد. از نظر متألهان اسلامی استدلال برای وجود خدا گاه از طریق غیر خدا است مثل براهین امکان، حدوث، حرکت، علیت و نظم و گاه از راه توجه به خود خدا یا اصل هستی است که صورت های گوناگون برهان صدیقین متکفل آن است.

خداشناسی غیر استدلالی نیز به صورت های گوناگونی طرح شده است. مهمترین این راه ها عبارتند از فطری بودن، بدیهی بودن و شهودی بودن. فطری بودن و بدیهی بودن طبق یک تقریر به یک امر بر می گردند و طبق تقریر دیگر متفاوت هستند. اما شهودی بودن اشاره به احساس حضور خدا است که برای افراد خاصی حاصل می شود که از آن تعبیرهای گوناگونی می شود، مانند رؤیت خداوند، کشف یا شهود او، و تجربۀ خدا. در میان متألهان غربی از دو راه دیگر برای خداشناسی غیر استدلالی یادشده است: مبناگروی[2] و ایمان گرایی.[3] مبنا گروی که پلنتینگا از آن سخن می گوید و ایمان گرایی که امثال کی یر کگور مطرح می کنند اگر به یکی از سه راه یاد شده (فطرت، بداهت و شهود) برگردند می توانند معقول باشند، در غیر این صورت نمی توانند راه موجه و دفاع پذیری برای اعتقاد باشند. ملاک اعتبار فطرت و بداهت و شهود کاشفیت آنهاست، اما صرف مبنا فرض کردن چیزی یا ایمان آوردن به چیزی بدون هیچ توجیه معرفتی نمی تواند کاشفیت و در نتیجه ارزش معرفتی داشته باشد.

رویکرد دیگری که برخی از متفکران غربی در باب خداشناسی طرح کرده اند رویکرد عملگرایانه[4] و توجه به فواید و آثار مثبت اعتقاد به خدا است. آنچه در این باب به اشاره می توان گفت این است که در اینکه اعتقاد به خدا آثار و برکات بی بدیلی در نیکوزیستن و معناداری حیات آدمی دارد جای تردیدی نیست، اما این جهت به هیچوجه جایگزین بحث شناختی ما از وجود خدا نمی تواند باشد.

در منابع اسلامی بویژه قرآن کریم به همۀ این راه ها فی الجمله اشاره شده و اعتبار آنها تأیید شده است. قرآن مفهوم فطرت را طرح می کند و برای انسان فطرت خدا آگاه و خداگرا قائل است. بر اساس تعالیم قرآنی، انسانی که دارای فطرت سالم است اگر به فطرتش رجوع کند در وجود خداوند تردید نمی کند. بیشترین اشارۀ قرآن به خداشناسی توصیه به تأمل در آفاق و انفس است. این امر نشان می دهد که مناسب ترین راه خداشناسی برای عموم مردم توجه به آیات الهی در عالم درون و بیرون است. در همین حال برای خواص، راه های بی واسطه را نیز یاد آور می شود. «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ. أَلاَ إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلاَ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ (فصلت/54-53).

در مجموع در خداشناسی از نگاه قرآنی همۀ قوای معرفتی انسان از فطرت، حس، عقل، و دل مشارکت دارند و راه های نیل به خداوند به تناسب مراتب و ظرفیت وجودی و سعۀ روحی افراد متنوع است. همۀ این راه ها واقع نمایی و کاشفیت دارند؛ بنا بر این سخن از نسبیت معرفتی نیست، گرچه تناسب و درجات معرفت مورد توجه است. گرچه قرآن همۀ این راهها را معتبر می داند و به آنها سفارش می کند، اما آنها طریق هستند و راه خاصی تعیّن ندارد، آنچه مقصود بالذات است شناخت خدا است.

یکی از مهمترین رسالت های الهیات یا علم کلام کوشش برای توجیه باور به خدا است که عمدتا از طریق نشان دادن راه های معتبر اعتقاد به خدا و پاسخ به شبهه های الحادی در این زمینه صورت می گیرد. در اصل اعتبار راه های بی واسطه و با واسطه و آفاقی و انفسی برای نیل به معرفت الله تردیدی نیست، اما تقریر براهین و تبیین روش ها به تناسب تحول علوم و معارف بشری و طرح پرسش ها و ظهور شبهه های جدید می تواند و گاه ضروری است متحول و نوشونده باشد. از اینجا ارتباط الهیات با سایر علوم و معارف و ضرورت آگاهی متکلم از دیگر معارف زمان روشن می شود.

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست