حکایت شبه عرفان های نوظهور

عرفان اصیل و شبه عرفان
عرفان، به معناي عامش نوعي معرفت باطنی شهودی، قلبی، اشراقی یعنی غیر استدلالی و غیر حسی و غیر تجربی است که متعلقش خداوند متعال و امور قدسی است. به عبارت دیگر، عرفان راه یافتن به باطن دین است. این معرفت شهودی از راه نوعی سلوک و رفتار منضبط برای تهذيب نفس و با هدف بندگی خدا و قرب به او حاصل مي شود. به عبارت ديگر، حال و معرفت عرفاني معمولا با خودشناسی و خودسازی و توجه به درون که مقتضي نوعي زندگی و رفتار خاصي است و شخصیتی بر اساس آن شکل می گیرد به دست مي آيد. بنا براین، عرفان نوعي معرفت است که متعلقش خداوند است و راه تحصیل آن تأمل همراه با تهذیب نفس است و این معرفت در رفتار، منش، احساسات و شخصیت انسان تأثیر می گذارد و زندگی آدمی را در چارچوب اخلاق و معنویت قرار می دهد.

اگر عرفان اصیل این باشد، عرفان کاذب یا شبه عرفان  آن جنس بدلی و قلابی و ساختگی است که این گوهر و آن آثار را ندارد؛ ولی شباهتی صرفا ظاهری و صوری به عرفان دارد. در عرفان هاي کاذب نه معرفتی وجود دارد، نه شهودی؛ ممکن است اوهام و پندارهایي باشد که شخص با آن فريفته شود. این توهم یا پندار یا باوری هم که حاصل شده از راه تهذیب نفس نیست و معمولاً از روش ها و راه های غیر متعارف که گاهی نامعقول و نامشروع است بدست می آید. مثلا ممکن است از طریق استفاده از مواد مخدر و يا تمرینات و رياضت هايي اين احوال رخ دهد. همچنين اين رفتار ها و احوال تأثیر مثبت و سازنده ای بر اخلاق و منش و شخصیت انسانها ندارد، اگر تأثير منفي نداشته باشد. بنابراین، نه آن گوهر و ذات عرفان که معرفت شهودي و راه یافتن به باطن دین است در آن هست و نه آن آثار و نتایج و ثمرات را دارد.
این تازه در صورتی است که شخصی که گرفتار عرفان کاذب است از روی ناآگاهی و بطور غیر عمدی چنین کالایی را به جای کالای اصلی پذیرفته باشد. ولی در برخی از موارد بنیان گذار یک جریان کاذب و منحرف اساسا بطور عمد و با توجه به این که هیچ منبع و اصلی برای فکر و گرایشش نیست صرفا برای مقاصد عمدتاً نفسانی و دنیوی و رسيدن به شهرت و شهوت و ثروت دست به تأسيس چنين مکتبی مي زند. متأسفانه اغلب جريانهاي نوظهور شبه عرفاني يا ناشي از جاه طلبی و نفسانيات عده اي است و يا نتيجه اختلالات شخصيتي و روحي و رواني و حاصل نوعي بيماري.

عرفان ناقص و عرفان کامل
عرفان اصیل دو قسم است:
الف. عرفان مشوب یا ناقص، ب. عرفان ناب یا کامل.
عرفان ناقص نیز دو قسم است: دینی و غیر دینی.
مراد از عرفان اصيل، عرفان  ناب و کامل که بايد از آن پيروي کنيم نيست، بلکه وسيع تر از آن است. عرفان اصیل در برابر عرفان های دروغین است.
عرفان دینی عرفانی است برگرفته از اديان الهي و يا ملهم از آنها،  مانند عرفان یهودی، مسیحی و اسلامی. در عرفان دینی هم امکان برای انحراف و خطا وجود دارد. عرفان هایي که مرتبط با ادیان هستند معمولا سرنوشت آن ادیان را دارند. مثلا اگر مسیحیت اعتقاداتش دچار تحریف شده و تثلیث به جای توحید نشسته است در عرفان مسيحي هم آثارش را می بینیم. عارف مسیحی هم عمدتا نگاه تثلیثی دارد گرچه گاهی هم نگاه توحیدی دارد. گفته می شود بعضی از عرفاي مسيحي خدا محورند  و بعضی مسیح محور.  ولی همان عارف خدا محور هم به دلیل اعتقاد به تثلیث و باور به حقانیت این آموزه نمی تواند یک عرفان توحیدی خالص را داشته باشد. این اشکالات و خطاها در سلوک و رفتار معنوی آنها هم آثار خود را نشان می دهد. اگر سلوک معنوي تحت هدایت درست وحی نباشد و در کتب آسمانی تحریف رخ داده باشد یا در فهم و تفسیر آنها تحریف و خطا رخ داده باشد اين گونه لغزش ها خلاف انتظار نيست. این عرفان ها برغم اینکه ریشه الهی و دینی دارند، اما چون از دیدگاه اسلامی از یکسو دوره اعتبار این ادیان بسرآمده است و از سوی دیگر این ادیان دچار تحریف شده اند، عرفان ناب و کامل نیستند.
در فرهنگ اسلامی هم گرایش ها، جریانات و فرقه های مختلفی سر برآورده اند که در مواردي از تعالیم اصیل اسلامی منحرف شده اند. يا در اثر فهم و تفسير نادرست از دين يا تاثیر پذیرفتن از فرهنگ های بیرون از اسلام و عوامل ديگر اين امر رخ داده است. چنین نیست که اگر گفتیم عرفان سرنوشتش با اسلام به نحوی پیوند دارد حقانیت و صحتش تضمین شده باشد، هر چند معتقدیم که عرفان ناب و کامل عرفانی است که از آموره های اسلامی برگرفته باشد و با هدایت این آموزه ها شکل بگیرد.
تقسيم عرفان به اصیل و جعلی همانند تقسیم دین به اصیل و جعلی است. دینی که ریشه در وحی الهی داشته باشد اصیل و حق است مانند مسیحیت، هرچند که در سیر تاریخی اش ممکن است دچار انحراف شود. دینی که ریشه در وحی نداشته و جعلی باشد کاذب است مانند بهائیت که با طراحی استعمار انگلیس و برای برهم زدن یکپارچگی امت اسلامی ساخته شد.

عرفان غیر دینی
هستند کسانی که اندیشه ها و سلوک عرفانی دارند و به عنوان عارف شناخته مي شوند، ولی در چارچوب دینی از ادیان قرار ندارند. آنها فريبکار يا فريب خورده نيستند، بلکه صادقانه در جستجوي شناخت خدا و حقايق باطني هستند و مي کوشند زندگي اخلاقي و معنوي داشته باشند، اما از آنجا که به دين حق راه نيافته اند از فطرت و عقل خويش بهره مي جويند.
زمان ها و مکان هایی بوده است که افرادی به دین الهی دسترسی نداشته اند. آنجا هم می شود سخن از خدا پرستي و عرفان گفت. همان گرایش فطری به خدا و همان عشق جبلي به حق که در همه هست مي تواند منبع يک عرفان باشد. اگر بارقه اي بوزد و فرد را به سمت خدا سوق دهد و با تشخیص فطری خودش از نیک و بد، تهذیب نفس کند و از اين طريق به عنايت الهي به معرفت و فضيلتی برسد این نوعي عرفان است، گرچه این عرفان در قیاس با عرفانی که مستقیماً از وحی سرچشمه می گیرد فاصله بسياری دارد.
يکي از اين دسته عارفان افلوطین است که عارفي است با باورهاي عرفانی و احوال روحاني و عشق و دلدادگي به خدا و اهل فضيلت. افلوطين بر عرفاي اسلامی و مسیحی بسيار تاثير گذار بوده است، ولی متدین به دینی از ادیان الهی آسمانی نبوده. اعتقاد به خدا داشته، عشق به خدا می ورزیده و برای قرب به خدا و نیل به او تهذیب نفس می کرده، و دریافت هایي هم داشته و آن دریافت ها را بیان و تحلیل و تفسیر نموده و یک نظام عرفانی به وجود آورده است.
چگونه چنین عرفانی بدون اتصال به وحی ممکن است؟ پاسخ این است که گرایش عرفانی ریشه در فطرت انسان ها دارد. چنانکه در بحث خدا شناسی می گوییم، اعتقاد به خدا فطری است به این معنا که در سرشت انسان نوعی خدا آگاهی و گرایش به خداپرستی وجود دارد. نوعی میل، جاذبه و عشق به خدا در وجود انسان ها هست که اگر محیط مناسب باشد این میل و این بذر می تواند شکوفا شده و ثمر دهد. دین هم یکی از رسالت هایش این است که این بذر اولیه ای که در وجود انسان هست و این شعله ای که در درون انسان روشن است را توسعه دهد و شکوفا کند و به ثمر برساند. دین از صفر آغاز نمی کند، بلکه از چیزی شروع می کند که خداوند در درون ما قرار داده است. این آگاهی، گرایش و عشق فطری انسان نسبت به خدا یکی از علل و زمینه های گرایش انسان به دین است.
عرفان نیز نوعي خدا گرایی و کوشش برای نزدیک شدن و تشبه به خداوند است. چنانکه الهيات و خداشناسي عقلاني بيرون ديني داريم، خداشناسي عرفاني بيرون ديني هم وجود دارد. البته چون اين عرفان در چارچوب دین و هدایت وحی نیست، ممکن است که دچار اشکال شود و در مسیرش با مشکلاتی مواجه گردد. در دریافت ها و مشاهدات دچار تسويل و فريب شود و در تفسیر و تعبير آن دریافت ها و مشاهدات بلغزد؛ از این رو این عرفان ناب و کامل نیست. ولی نیت کسی که بطور فطري به سمت خدا پرستي و عرفان می رود نیت خالصانه و صادقانه است و فی الجمله به گواهی تاریخ و به گواهی توصیفاتی که اينان از تجاربشان کرده اند به حقايقي نیز رسيده اند و از حیث شخصیتی و اخلاقی و زندگی معنوی نیز گامهايي بردشته اند.
اگر ما جاي افلوطين بوديم و در قرن سوم میلادی زندگی می کردیم چي مي کرديم؟ يا بايد مسيحيت تثليثي را مي پذيرفتیم، چون به مسیحیت اصیل دسترسی نبود، يا ملحد  و لاادری  مي شدیم يا همان که او شد: يک خدا پرست موحد و عارف به کمک تأمل عقلی و تهذيب نفس.
اين گونه عرفان البته کامل و بي نقص نيست و ما که به عرفان کامل دسترسی داریم نبايد به دنبال اين گونه عرفان باشيم، ولي جعلی و دروغین هم نيست. نه بانیان و گروندگان به آن قصد جعل و تحریف و فریب دادن دارند و نه توهم و بيماري است، بلکه کساني به سائقه فطری عشق به خدا به دنبال حقیقت رفته اند. حالا آنچه که نصيبشان شده بستگي به ظرفيت وجودی آنها و شرایط و موانعی دارد که بر سر راهشان بوده است.
بودیسم را اگر معتقد به خدا بدانیم نیز می توان در این گروه جای داد؛ چرا که پیروان بودا وی را پیامبر و دریافت کننده وحی نمی شناسند، بلکه عارفی می دانند که به رهایی و روشنی رسیده است. آنچه امروزه ما به عنوان يک پديده جديد و انحرافي در دنيا مواجهيم و گاه از آن به عنوان عرفان کاذب يا شبه عرفان تعبير مي کنيم هيچیک از اين ها که گفتيم نيست. اين چيزي است که نه بر وحی، نه بر کشف عرفانی و نه حتی بر تفکر نظری معتبر مبتنی است. بلکه کسانی باانگیزه های نفسانی مطالبی را از منابع مختلف گردآوردی و تلفیق می کنند و گاه خود اوهامی بر آن می افزایند و با استفاده از روانشناسی تأثیرگذاری و روش های تبلیغ، جمعی ساده لوح را جذب می کنند.
چنانکه می بینیم، تنوع گسترده ای از مکتب ها و گرایش ها با نام عرفان وجود دارد که شناخت عرفان از شبه عرفان و شناخت عرفان برتر از میان عرفان ها نیازمند تحقیق و تأمل است.

برخی آثار منفی انحرافات عرفانی
غایت عرفان تقرب به خداست. طبیعی است که از راه باطل نمی توان به خدا نزدیک شد. با عقیده باطل و عمل نادرست نمی توان تعالی روحی پیدا کرد. با قرار گرفتن در راه باطل از راه حق باز می مانیم و از برکات آن محروم می شویم. بنا بر این، مهمترین زیان افکار انحرافی زیان معنوی است. اما آثار منفی القائات برخی فرقه های عرفان نما بسی بیش از این است. برخی از اینها موجب انواع انحرافات و مفاسد اخلاقی و ناهنجاری های اجتماعی و ناراحتی های روحی و روانی برای افراد هم می شوند. شیوع این نوع فرقه گرائی ها موجب گسسته شدن یکپارچگی جامعه می شود که می  تواند مشکلات و حتی بحران هایی را باعث شود.
یکی از نتایج سوء عرفان های کاذب صدماتی است که از این ناحیه به عرفان اصیل می رسد. بعضی با دیدن خطاها و انحراف ها در افکار بعضی از مدعیان عرفان و تصوف به این نتیجه می رسند که عرفان چیزی است که در اساس باطل است. هم فرقه هايي را به عنوان مصداق و نمونه انتخاب می کنند و هم افرادي را و گاهي نیز جملاتی از کتب مختلف انتخاب می کنند و آن را دليل مردود بودن اصل عرفان قلمداد مي کنند. وقتي سکه تقلبي در بازار رايج شد انسان غیر متخصص نسبت به سکه هاي اصيل هم دچار ترديد مي شود. بسیارند کساني که با اساس عرفان مخالفت مي کنند به دلیل انحراف هايي که در برخي فرق يا افراد منتسب به عرفان ديده اند يا توهم کرده اند. در حالیکه وجود خطا و انحراف در سخن و عمل برخي افراد يا فرقه هاي صوفي دليل بطلان اصل عرفان نيست. در اديان هم انحرافات بسياري واقع شده و اديان باطل و انحرافي و کاذب فراوان است. آيا بايد نتيجه گرفت که اصل دين باطل است؟

علل انحراف و اختلاف
برای هر نوع انحرافی در هر عرفان یا شبه عرفان نمی توان عامل واحد یا عوامل یکسانی را برشمرد. انحراف در هر مورد ممکن است متفاوت با موارد دیگر باشد. عرفان های جعلی چون به وحی معتبری متصل نیستند و حاصل فکر انسانی هستند که هم خود خطاپذیر است و هم گاهی متأثر از اغراض و اهوای نفسانی هستند، طبیعی است که با حق فاصله داشته باشند. عرفان های غیر دینی مبتنی بر تأمل و مراقبه و تهذیب نفس نیز مصون از خطاپذیری آدمی در مقام تأمل و تجربه و تفسیر تجربه نیستند. برای صدق یک مدعا صداقت مدعی کافی نیست. در عرفان های دینی خطا یا ناشی از عدم دسترسی به متن معتبر دینی است (به جهت تحریف کتاب مقدس یا جعل حدیث) یا ناشی از تفسیر نادرست آن متون است؛ چنانکه در اینجا نیز تأثیر اهوای نفسانی و دیگر علل روانی غیر محتمل نیست.
همانطور که در دین واحد، مانند اسلام، بر اثر عوامل مختلف درونی و بیرونی مذاهب و مکتب های مختلف کلامي و فقهي پدید می آیند، مکتب ها و فرقه های مختلف عرفانی نیز پیدا می شوند. اصل تنوع و اختلاف امری طبیعی است. آنچه مهم است یافتن شاخص هایی برای نقادی و ارزیابی است.

علل گرایش به عرفان های دروغین
اصل گرایش به عرفان در انسان يک گرايش اصیل است. خداشناسی و خداگرایی فطری به همین معنی است و عرفان دعوت به خدا است و معنویت چیزی جز گرایش به  خدا نیست. حال اگر نوع صحیح آن عرضه نشود و به آن عطش فطری پاسخ درستي داده نشود طبعا افراد جذب شبه عرفان ها می شوند. همینطور دسترسی آسان به این گرایشها از طریق نشریات نوشتاری و صوتی و تصویری بویژه انترنت و عرضه جذاب این مطالب از دیگر عوامل جذب به این عرفانها است.
از آنجائی که عرفان اصیل با افسار گسیختگی و هوای نفس مبارزه می کند و کمتر کسی همت آن را دارد که سالک صادق این طریق باشد، عرفان راستين مشتريان زيادي ندارد. در مقابل در بسياري از فرقه های شبه عرفانی چنین نشان داده می شود که از راه پیروی از هوای نفس، استفاده از مواد مخدر، الکل و شهوت رانی شخص می تواند به همان نتایج عرفانی برسد. از اين رو با توجه به نیاز معنوی افراد و جاذبه غرائز و فقدان اطلاعات کافی در این مسیر، دعوت آنان پذیرفته می شود. تنها کسانی که به حدی از رشد و معرفت رسیده باشند که راه را از بیراهه تشخیص دهند، در دام اینان قرار نمی گیرند.
از سوی دیگر، در پی تبلیغات دروغین و ادعاهای گزاف این فرقه ها، بسیاری برای رهائی از دشواریها و غلبه بر شکست ها، ناکامی ها، سرخوردگی ها، اضطراب ها، افسردگی ها، ناامیدی ها و تنهائی ها و وازنش از مادیگری به مواد مخدر، ابتذال، سکس و برهنگي، داروهاي روان گردان و بالأخره عرفان هاي کاذب پناه می برند تا مگر از این طرق گره از کار فروبسته خود بگشایند. متأسفانه اکثر قربانیان و طعمه های فریبکاران از مدعیان نبوت و ولایت تا دعا نویس و رمال و شفادهنده افرادی هستند که از چنین مشکلاتی رنج می برند و با افتادن در دام این شیادان نه تنها مشکلی از آنها حل نمی شود بلکه مشکلی بزرگتر برمشکلاتشان و دردی شدید تر بر دردهایشان افزوده می شود. اینجاست که براستی باید گفته که بی عرفانی بسی بهتر از عرفان کاذب و  منحرف است. عرفان دروغین همچون داروی فاسد انسان سالم را بیمار می کند.
گوهر جام جم از کان جهان دگر است      تو تمنا ز گل کوزه گران مي داري
انگیزه بانیان و مروجان این فرقه ها چیزی جز جاه طلبی و دستیابی به شهرت و ثروت و شهوت نیست. آنها ضمن آشنائی با روانشناسی تبلیغی آثارشان را در غالب فیلم، داستان، نمایش و رمان به نحو غیر مستقیم ارائه می نمایند.

ملاک ارزیابی دعاوی عرفانی
در چنین فضایی داشتن ملاکی برای ارزیابی دعاوی و سنجش صحت و سقم آنها ضروری است. یکی از معيارها هماهنگی با عقل است. عقل معیاری بنیادی در بررسی هر ادعائی است. اگر دعاوی مدعیان عرفان خلاف عقل و استدلال عقلی باشد باطل است. حجیت عقل مطلق است و هیچ حوزه ای حتی عرفان بیرون از داوری عقل نیست. البته تعالیمی در عرفان هست که ممکن است ما از راه استدلال عقلی نتوانیم آن را اثبات کنیم یا فقط با پای عقل نمی توانیم به آن برسیم، ولی آن تعالیم نباید با هیچ یافت عقلانی ناسازگار باشند.
عقل در معنای عامش شامل تجربه، تحلیل تاریخی، روانشناختی و اجتماعی نیز می شود. مثلا مطالعه و تحلیل تاریخی در شناخت حقیقت و ماهیت مکتب ها و فرقه ها می تواند به ما کمک می کند.
معیار دیگر وحی است. هیچ ادعای عرفانی چه در بخش معرفت چه در بخش سلوک نباید با تعالیم معتبر وحیانی ناسازگار باشد. حکمت جامع یا حکمت کامل، حکمتی است که در آن عقل، شهود و وحی با هم هماهنگ باشند. برهان، قرآن و عرفان با هم سازگار باشند. اگر در یکی از این ها شاهد چیزی بودیم که در دیگری خلافش هست، این نشان از وجود خطائی است. در این جا یا فهم دینی ما دچار خطا است، یا اعتقاد فلسفی ما دچار اشتباه است، یا آن چیزی را که ما فکر می کنیم شهود عرفانی است غلط است. هماهنگی بین عقل و وحی و شهود عرفانی معیاری است که در تفکیک و تمییز عرفان صادق و کاذب و شناخت انحراف و خطا در اندیشه و سلوک عرفانی به ما کمک می کند.
وقتي مي گوييم يک سنت يا نظام عرفاني اصيل است معنايش این نیست که همه افراد در این سنت هر ادعایی بکنند آن ادعا مصون از خطا است چون عرفان آنان اصیل است و مثلا معارف شان را از مکتب اهل البیت(ع) می گیرند. چنانکه در فقه، تفسیر، کلام و دیگر علوم اسلامی نیز  چنین چیزی را نمی گوییم. خطای در فهم یا استناد به منبع غیر معتبر یا دخالت هوا و هوس در بشر عادی غیر ممکن نیست. بنا بر اين عقل، تعاليم کتاب و سنت و شهودهای اصیل و معصوم میزان هايي هستند در شناخت خطا و صواب در عرفان.

پاسخ به یک شبهه
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که: چگونه پيروان عقايد باطل توان انجام کارهاي خارق العاده پيدا مي کنند؟ معروف است که آنها مدت ها بدون خوردن و آشامیدن بسر می برند؛ به مدت طولانی بی حرکت باقی می مانند؛ با اراده خود حرکت قطار را متوقف می کنند؛ با اورادی بیماری را شفا می دهند؛ بر آب راه می روند؛ آتش و شیشه شکسته و عقرب می خورند؛ کارد بر بدنشان فرو می برند؛ نيروي بر ق با ولتاژ بسیار بالا بر بدن بعضي مرتاضان وارد كرده اند اما تأثیری بر او نداشته و خنثي شده است… آيا وجود اين قدرت های خارق العاده ناشی از حقانيت مسلک آنها نيست؟
خیر. جهانی که در آن زندگی می کنیم پر از اسرار است و ما بسيار کم از این اسرار مي دانيم. ولی توجه به چند نکته در اینجا لازم است. یکی از شاخص های عرفان اصیل این است که در عرفان اصیل افراد اصلا در طلب کسب قدرت های خارق العاده و انجام کارهاي خيره کننده نیستند. غایت یک عارف، قرب به خداوند و کسب کمالات معنوی است، نه کسب توانایي های خارق العاده و نشان دادن کرامت.  این سخن به معنای انکار کرامت نیست، بلکه غرض این است که هدف عارف رسیدن به آن نیست و آنهایی که همت بلند تری دارند به گفته خودشان به کرامت ها چندان اعتنایی نمی کنند و برخي آنها را مانع و سد راه عروج مي دانند.
برخی از کارهای به ظاهر خارق العاده از سنخ شعبده بازی و یا فريبکاري است و واقعیت ندارد، مانند برخی صحنه های شفا دادن بیماران توسط بعضی از کشیشیان مسیحی که در تلویزیون نمایش داده می شود.
اما در کنار این مطلب انکار نمي توان کرد که ممکن است افرادي توانایی های را واقعا کسب کنند و کارهای غير عادي انجام دهند. قدرت و ظرفیت روح آدمي فراتر از قدرت و ظرفیتی است که ما در شرایط عادی از آن استفاده می کنیم. همانطور که با تمرینات جسمی می توان کارهای خارق العاده جسمي انجام داد، بر اثر تمرینات روحی نیز می توان کارهای شگرفی انجام داد. مثلا برخی قادر به انجام برخی حرکات ورزشی و عملیات آکروباتیک عجیبی هستند که انجام آنها از افرادی که چنان تعلیمات و تمریناتی را ندیده اند غیر ممکن است. روح انسان نیز ظرفیت های شگرفی دارد که با یافتن فرمول آن آدمی قادر به انجام برخی کارهای غیر متعارف می شود. این امر لزوما به عرفان و ارتباط معنوی با خدا وابسته نیست، چنانکه برای کارهای عجیب جسمی نیز چنین تفسیری نمی کنیم.
یکی از امور غیر متعارف که در بسیاری از فرهنگ ها رایج بوده جادوگری است که در معارف اسلامی هم وجود آن تأیید شده است. این بدین معناست که کسانی هستند که حاضرند و قادرند از راه های غیر متعارفی کارهایی را انجام دهند، مانند ایجاد اختلاف بین زن و شوهر. پس فی الجمله چنین چیزهایی وجود دارد. حالا آيا شيطان به اينها کمک مي کند؟ يا اجنه را استخدام مي کنند؟ یا خود از قدرت روحی خاصی برخوردارند؟ نمی دانیم. اما آنچه می توان گفت و توجه به آن مهم است اين است که اين گونه امور هيچ دليلي بر حقانيت باورهاي اين افراد نيست. يک شاهد برای این مدعا اين است که افرادي با عقايد مختلف و متضاد دارای چنين توانائی هایی هستند. گاهي دو فردي که مخالف و دشمن يکديگر هستند و ا زنظر عقیدتی در دو قطب متضاد قرار دارند، چنين کارهايي را انجام مي دهند و اين خود نشان مي دهد که اين توانائي دليلي بر حقانيت عقايد و مسلک آنها نيست.

راه های مواجهه با عرفانهای منفی
قدم نخست در این راه تعلیم و تربیت صحیح است که این خود نیازمند تدبیر و برنامه ریزی است. متأسفانه روشهای تعلیم و تربيت ديني ما تناسبي با تسهیلات و امکانات معاصر ندارد و از این امکانات کم استفاده می شود. اگر عرفان صحیح به جوانان آموخته شود تا حد زیادی از لغزش ها مصون خواهند ماند. مدعاي ما اين است و بر آن اصرار داريم که به لحاظ قوت منطق و تناسب با فطرت انسانها هیچ مکتب عرفانی نمی تواند با عرفان اسلامي و شيعي رقابت کند. عرفان هاي موجود بومي ما نقایصی دارند. تصوف ما آميخته به برخي آموزه هاي غير اسلامي است. عرفان نظری فلسفی  مخصوص عده ای از خواص است و قابل طرح برای همگان نیست. برخي مقدس مآبی ها هم با انواع خرافات آمیخته شده است.
اما عرفان ناب و خالصي که اسلام معرفي مي کند و منابع و الگوهاي آن معلوم مي باشند عرفان مطلوب ما است که مي تواند نياز معنوي بشر را بخوبي بيان و تأمين کند. این عرفان باید شناخته شود و به زبان امروزی بیان شود. معرفی غلط يا نامناسب عرفان اسلامی زمینه ساز پذیرش عرفان های کاذب می شود.
راه مقابله با مكتب هاي عرفان نما عرضه عرفان ناب است. تصوف موجود ما بايد از سوء فهم ها و عناصر غلط كه احيانا از فرهنگ‏هاي ديگر وارد آن شده پيراسته گردد. مي دانيم كه اين سنت از فرهنگ هاي مختلف تأثير پذيرفته است؛ مانند مكتب نوافلاطوني، مسيحيت، هندوئيسم، بوديسم، مكاتب چيني و ايراني باستان به علاه بدعت هايی كه بر آن افزوده شده است. اما گوهر و خميرمايه اصلي آن تعاليم اسلامي است. اين عرفان را بايد از آن زوايد و ضمائم پيراست و عرضه نمود. عرفان حقيقي آنست كه از تعاليم قرآن و سنت و سيره معصومان استفاده مي‏شود. اگر اين عرفان راستين را بشناسيم، از زوايد پيراسته كنيم و به زبان روز عرضه نماييم بي شك با طلوع خورشيد عالمتاب عرفان محمدي و علوي همه عرفان نماهاي انحرافي همچون شب پرکان نورگريز به بيغوله ها خواهند گريخت. برای عرضه این عرفان نياز به مديريت و سازماندهي حساب شده است. بنا بر اين لازم است چهار گروه در اين زمينه همکاري کنند و نقش داشته باشند.
اول: علماء و دانشمندان حوزوی و غیر حوزوی برای تهیه ماده خام فکري،
دوم: برنامه ریزان( مسؤلان دستگاه های تبلیغی، آموزش و پرورش، دانشگاهها، وزارت ارشاد، صدا و سیما)،
سوم: هنرمندان براي توليد برنامه هاي آموزنده و آگاهی بخش با استفاده از زبان هنر،
چهارم: صاحبان قلم و اهل مطبوعات برای عرضه روز آمد این معارف به زبان قابل فهم برای عموم.

لزوم شناخت جریان های عرفانی
براي شناخت عرفان ناب اسلامی هم آگاهی از ويژگي‌هاي اصلي آن لازم است، هم شناخت آسيب هايي که در نظام هاي مختلف عرفاني قديم و جديد وجود دارد و هم شناخت عرفان های دروغین یا شبه عرفان ها.
هم سنت های عرفانی اصیل مانند عرفان مسیحی و عرفان اسلامی می توانند به مرور زمان دچار آسیب و خطاشوند و هم عرفان نماهایی ساخته می شوند که از اساس باطل هستند که شناخت هر دو قسم و اتخاذ موضع صحیح در برابر آن ضروری است.
بعضی با نادیده گرفتن این خطا هر آنچه را که به عنوان عرفان برآنهاعرضه می شود بدون نقادی می پذیرند و خود را تسلیم آن می کنند و برخي نیز با ديدن خطاها و لغزش هايي در بين مدعيان عرفان نتيجه می گیرند که عرفان از اساس باطل است و بر اين مبنا به نزاع با اصل عرفان بر می خیزند. این هر دو به یک میزان دچار خطا هستند. از این رو هم شناخت عرفان برای بهرمندی از آن لازم است و هم شناخت عرفان نما برای گریز ازآن ضروری است.

 

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست