بازشناسی جریان های نزاع با میراث عرفان: ستیزی به درازای تاریخ

فصلنامه نگاه آفتاب، شماره 3، بهار 1400

دانلود پی دی اف مصاحبه کامل دکتر فنایی اشکوری پیرامون نقد عرفان و تصوف

مصاحبه کننده: دکتر سید هدایت الله جلیلی قرآن پژوه و استادیار دانشگاه خوارزمی

از دیرباز تاکنون، گرایشها و جریانهای عرفانی در ساحت فرهنگ اسلامی و شیعی، همواره موضوع رد و قبول و محل نفی و اثبات بوده است. به نظر جنابعالی با کدام دستهبندی میتوان به شناخت و تمایز وفادار و جامعی از جریانهای انتقادی نسبت به سنت و میراث عرفانی دست یافت؟ دستهبندی شما کدام است؟

پاسخ: مخالفت با عرفان در میان پیروان همۀ ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام دیده می شود و عرفا در همۀ این ادیان در اقلیت هستند. در مسیحیت این مخالفت بیشتر بوده و برخورد کلیسا با اندیشه های عرفانی عرفا بسیار خشن تر از دیگر ادیان بوده است. تاریخ کلیسا مملو است از محاکمه و تکفیر و قتل و آدمسوزی به جرم داشتن فهمی متفاوت با فهم رسمی کلیسا از دین. سوگمندانه در تاریخ ما مسلمانان هم این خشونت هرچند در مقیاس محدودتری وجود داشته است. قتل حلاج و سهروردی و عین القضات سه فاجعۀ دردناک و غمبار در تاریخ ما بوده که نشانگر چهرۀ زشت خشونت و تعصب قشری است. البته این گونه برخوردهای خشن محدود به این موارد نبوده، در قرون اخیر هم چنین برخوردها و رفتارهایی وجود داشته و هم اکنون نیز بطور کامل از این بلا رهایی نیافته ایم. مخالفت با عرفان از نواحی گوناگون بوده و زمینه ها و انگیزه های مختلف داشته است. منشأ مخالفت تصور ناسازگاری عرفان با دیگر حوزه های مورد علاقه بشری است. بطور عمده میتوان گفت این مخالفت ها از موضع دین، اخلاق، فلسفه، علم، فرهنگ و تمدن بوده است.
مخالفت متدینان با عرفان و تصوف بطور عمده از ناحیۀ کلام و فقه بوده است. تصور مخالفان این بوده که عرفان و تصوف در مواردی با عقاید و فقه اسلامی ناسازگار است. از این رو برخی متکلمان و فقها با عرفان و عارفان سر ستیز داشتهاند. وجود عقل ستیزی، شریعت گریزی، وحدت وجود، بدعت ها در سلوک صوفیانه و تأویل های دور از ذهن در عرفان و تصوف، عمده دلایل مخالفت شریعتمداران با عرفان و تصوف بوده است. بسیاری از علما تأویلات عرفانی قرآن را برنمیتافتند. اینکه این اشکالات واقعا وارد بوده یا حاصل سوء فهم علمای ظاهر بوده و یا اینکه این اشکالات به برخی از متصوفه وارده بوده نه به همۀ آنها، اینجا محل بحث ما نیست.
فلاسفۀ مشائی هم منتقد معرفت شناسی و هستی شناسی عرفانی بوده اند. بسیاری از فلاسفه در شرق و غرب از گذشته تا امروز شهود عرفانی را به عنوان راهی برای معرفت معتبر نمی دانند. البته باید گفت که مخالفت عرفا با فلاسفه بسیار گسترده تر و شدیدتر از مخالفت فلاسفه با عرفا بوده است. آثار منظوم و منثور عرفانی مملو است از حمله به عقل و فلسفه و طعن به فلسفی.

کمتر شاعر عارفی است که اشعاری در مذمت عقل و فلسفه و تحقیر و تخفیف فیلسوفان نسروده باشد، از سنائی و عطار تا مولانا و حافظ. اگر فیلسوفان مشائی با شهود عرفانی و وحدت وجود مخالف بودهاند، عرفا هم با عقلگرایی و کثرت وجود و اصل علیت ستیز داشته اند.

در غرب مدرن از موضع اخلاق نیز عرفان را نقد کردهاند. این هم از چند زاویه است. یکی از این منظر است که عارف خودگرا است و تنها به نجات و حال خوش خود می اندیشد و با عزلت و انزوا و استغراق در خلسه و احوال خوش، نسبت به رنج ها و آلام مردم بی اعتناست و چنان است که اگر دنیا را آب ببرد او را خواب میبرد. بسیاری از عارفان با عزلت و خلوت از هرگونه مسئولیت اجتماعی میگریزند و دیگرگرایی  (altruism) در آنها ضعیف است…

دانلود فایل کامل پی دی اف این مصاحبه

 

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست