نگاهی کلی به نظام فکری امام خمینی و نسبت آن با انقلاب اسلامی

گفتگو خبرگزاری تسنیم با محمد فنایی اشکوری

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامی ایران اگرچه به واقع حماسه‌ای ماندگار در عالم سیاست سده بیستم میلادی به شمار می‌آید اما آنچه آن را از سایر انقلاب‌ها و خیزش‌های سیاسی مشابه در سایر کشورها جدا می‌کند، بن‌مایه‌های اندیشگی و انگیزه‌های فرامادی نیروهای دخیل در آن رستاخیز مردمی است که این وجوه تمایزبخش، بیش و پیش از هرکس در شخصِ شخیص امام خمینی (ره)، به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب، نمود دارد.

آن حکیم الهی با درآمیختن و امتزاج سه ساحت فقهی، فلسفی و سیاسی با یکدیگر توانست “فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد” همین هم هست که به رغم تحلیل‌ها و توصیف‌های متنوع و پرشماری که اندیشمندان داخل و خارج از کشور از انقلاب اسلامی به دست داده‌اند و می‌دهند، باز هم ماهیت راستین انقلاب و به طریق اولی امام خمینی (ره) ناشناخته و دور از دسترس می‌ماند.

با این حال و به رغم قلّت بضاعت و سرمایه، نمی‌توان و نباید از تلاش در جهت شناسایی و شناساندن ابعاد انقلاب و نیز شخصیت امام (ره) بازماند.

به همین منظور سراغ دکترمحمد فنایی اشکوری رفتیم و تلاش کردیم که از دریچه فهم یک فیلسوف و دین‌پژوه، نسبتِ انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) را با فلسفه تبیین کنیم.
آن‌چه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگوی ما با این استاد تمام فلسفه موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) است:

امام خمینی , فلسفه ,

*آقای دکتر! تفاوت نوع نگاه امام خمینی(ره) به انسان و جهان یکی از ویژگی‌های بارز اندیشه ایشان است؛ به گمان شما اساساً معرفت‌شناسی امام تا چه اندازه متأثر از جهان‌بینی و انسان‌شناسی اسلامی بوده است؟

قبل از هرچیز باید بدانیم که امام خمینی (ره) یک اسلام‌شناس است و مبانی اندیشه او همان مبانی اندیشه اسلامی و شیعی است. اسلام یک نظام معرفتی است که بر پایه آن یک شیوه زندگی بنا می‌شود و هدف آن رستگاری و سعادت انسان است. معارف اسلامی مشتمل است بر نظام اعتقادی، نظام اخلاقی و نظام فقهی که مرتبط و هماهنگ با یکدیگر هستند. عرفان هم جنبه باطنی این نظام‌ها است. در هر سه نظام، محور اصلی توحید است.

محور در نظام اعتقادی معرفت توحیدی است، محور در نظام اخلاقی محبت توحیدی است و محور در نظام فقهی اطاعت و عبودیت توحیدی است. منبع این معارف، قرآن و سنت است که از نگاه شیعی شامل سنت پیامبر و معصومین از اهل بیت اوست. راه نیل به این معرفت عقل، نقل و شهود است. امام خمینی(ره) به ‌عنوان یک فیلسوف، عارف و فقیه از همه این روش‌ها برای فهم معارف دین بهره می‌برد.

*حکمت صدرایی چه جایگاهی در اندیشه امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی دارد؟

فلسفه اسلامی نوعی هستی‌شناسی عقلی است که فیلسوف می‌کوشد در آن خدا، جهان و انسان را به شیوه عقلی فهم و تبیین کند. فلسفه اسلامی دوره‌های مختلفی را گذرانده است که آخرین دوره آن حکمت صدرایی است. حکمت صدرایی به‌جهت استفاده از دست‌آوردهای حکما و عرفای پیشین و به‌کارگیری روش‌های گوناگون معرفت، آخرین مرحله‌ای است که فلسفه اسلامی تاکنون به آن رسیده است.

امام خمینی(ره) عمیقاً در حکمت صدرایی رسوخ دارد و از مدرسان برجسته و صاحب‌نظر آن به‌شمار می‌رود. حکمت صدرایی عمدتاً ناظر به رویکرد عقلانی و عرفانی به هستی‌شناسی در معنای وسیع آن است. انقلاب اسلامی حاصل مجموعه نظام فکری امام خمینی است که یکی از مؤلفه‌های آن، حکمت صدرایی است.

البته باید افزود که توجه امام به بعد عرفانی اسلام با خوانش شیعی بیش از بعد فلسفی است. بی‌شک حکمت صدرایی در مجموعه اندیشه امام خمینی(ره) جایگاه قابل توجهی دارد، اما در نقش آن در انقلاب اسلامی نباید مبالغه کرد. انقلاب اسلامی مبتنی بر اسلام‌شناسی امام خمینی(ره) است که شامل نظام اعتقادی، اخلاقی و فقهی اوست. ازاین‌رو هم حکمت، هم عرفان، هم اخلاق و هم فقه اسلامی که ریشه در قرآن و سنت دارد، در فهم و تبیین مبانی اسلام و بنیان‌های فکری انقلاب اسلامی نقش دارند. اثر حکمت متعالیه بر انقلاب اسلامی از طریق اثر آن در تبیین عقلانی نظام اعتقادی اسلام است.

امام خمینی , فلسفه ,

*به طور کلی حضرت امام از چه منظری به فلسفه می‌نگریست؟

فلسفه حاصل عقل‌ورزی انسان است و انسان خردمند نمی‌تواند از آن بیگانه باشد. فهم عقلانی مبانی اعتقادی دین بدون کمک گرفتن از تفکر عقلی و فلسفی میسر نیست. این امر هم مقتضای عقل است و هم قرآن و سنت ما را به آن دعوت می‌کنند. بنابراین از نظر امام خمینی(ره) که عالمی راسخ در معارف قرآنی و روایی است، حکمت عقلی جایگاه رفیعی دارد.

امام خمینی(ره) خود یک حکیم است و آثار مختلف او نیز بر این مدعا دلالت دارد. بخش‌هایی از درس‌های شرح منظومه و اسفار امام خمینی(ره) منتشر شده است. رساله مختصر «طلبواراده» امام خمینی(ره) به‌تنهایی کافی است که رسوخ امام در حکمت متعالیه را نشان دهد اما از آنجاکه امام یک عارف نیز هست، فلسفه را تنها راه معرفت و برترین نوع معرفت نمی‌داند و به فلسفه بسنده نمی‌کند. گرچه ما عقلاً و شرعاً باید نهایت استفاده را از عقل و فلسفه به‌عنوان محصول عقل داشته باشیم اما نباید در آن متوقف شویم.

فراتر از فلسفه، شهود مستقیم حقایق از راه تهذیب و طهارت و عبودیت است که به آن عرفان می‌گوییم. از نظر امام خمینی(ره)، جایگاه عرفان بسی برتر از جایگاه فلسفه است و او خود بهره‌مند از هردو است. باید افزود عرفانی که امام خمینی(ره) از آن سخن می‌گوید و در جست‌وجوی آن است، عرفانی است که با چراغ دین و ولایت هدایت می‌شود. بنابراین یافته‌های معرفتی عرفانی نیز سرانجام باید به عقل و  وحی عرضه و با آن میزان‌ها سنجیده شوند.

امام خمینی , فلسفه ,

*به اعتقاد شما در پی‌ریزی انقلاب اسلامی و رهبری آن، امام خمینی(ره) تا چه اندازه از ملاصدرا متأثر است؟ 

من فکر نمی‌کنم که اندیشه‌های امام صرفاً متأثر از ملاصدرا باشد. البته امام در بحث متافیزیک و الهیات متأثر از ملاصدراست و در این شکی نیست اما در بحث انقلاب، اندیشه‌های ایشان کمتر به صدرا ارتباط دارد. شکینیستکهاماماهلفلسفهبودند. امااندیشهغالبایشانعرفانیومتأثرازابنعربیبود؛البتهنهاینکهصد درصدپیروابنعربیباشند.

امام مستقل می‌اندیشید، ولی در نگاه کلی نظام عرفانی ابن عربی را می‌پذیرفت. امام فقیه بزرگی بودند و نظریه ولایت فقیه را ایشان در حوزه فقه مطرح کردند. امام راحل از اندیشمندان بزرگ مسلمان است و دارای اندیشه‌های فلسفی، عرفانی، فقهی، سیاسی و اجتماعی است که مجموعه این‌ها در شکل دادن به تفکر امام اثر دارند و فلسفه اسلامی یکی از جنبه‌های آن است.

بسیاری از افراد بودند که نقطه تمرکزشان به یک بُعد عرفانی، فلسفی یا فقهی و مانند آن بوده و یک‌جانبه به مسائل نگاه می‌کردند و این یک دیدگاه ناقص است. درحالی‌که در اندیشه امام، این جامعیت نسبت به حوزه‌های عقلانی، معنوی، نقلی، فقهی و سیاسی و اجتماعی ‌دیده می‌شود. بنابراین نباید بر یکی از جنبه‌ها تمرکز نموده و از جنبه‌های دیگر غفلت کنیم؛ چراکه در این‌ صورت تصویر درستی از دیدگاه امام ارائه نخواهیم کرد.

آنچه امام در حوزه اجتماعی از فلسفه می‌گیرد، استفاده حداکثری از عقل و عقلانیت است، نه نظریه خاصی همچون وحدت وجود یا حرکت جوهری

*آقای دکتر! انقلاب اسلامی ایران در شرایطی به‌وقوع پیوست که تفکر جدایی دین از سیاست بر ذهنیت سردمداران دنیا سیطره داشت. با این‌‍‌ حال، انقلاب اسلامی به رهبری  امام خمینی(ره) به ثمر نشست و بعد از گذشت بیش از چهار دهه، همچنان این اندیشه برای همه مسلمانان الگویی زنده و قابل بهره‌برداری است. به نظر شما اساساً اندیشه سیاسی امام (ره) بر پایه چه اصولی استوار است که این‌چنین در میان اقشار و جوامع مختلف اثری عمیق گذاشت؟

قبل از پاسخ به این سؤال، لازم می‌دانم مقدمه‌ای را عنوان کنم. اساساً حکمت بحثی و عقلی از قدیم‌الایام دارای دو شاخه نظری و عملی بوده و حکمت سیاسی جایگاه رفیعی در حکمت عملی داشته است. افلاطون و ارسطو از پیشروان اندیشه سیاسی بوده‌اند و فلسفه سیاسی همواره در مغرب‌زمین ـ به شکل ویژه ـ یکی از شعب پرطرفدار فلسفه و یکی از شاخه‌های پرثمر حکمت بوده است. حکمت عرفانی نیز دو شاخه نظری و عملی دارد و در بسیاری از سنت‌ها، عرفان بیشتر با شاخه عملی آن شناخته می‌شود. شهود عرفانی ره‌آورد سلوک عرفانی است. حکمت دینی و ایمانی نیز این دو حوزه را در بر دارد.

از سوی دیگر، تعالیم ادیان الهی به دو حوزه “اعتقادات و اعمال” و “باورها و تکالیف” تقسیم می‌شوند و در این ‌میان اسلام به‌عنوان دین جامع هم به اعمال و تکالیف فردی و هم به اعمال و تکالیف اجتماعی اهتمام دارد؛ چون هدف دین، کمال انسان است و انسان علاوه بر فردیتْ بُعد اجتماعی هم دارد، دین به هر دو حوزه فردی و جمعی توجه دارد. پیامبر اکرم‌(ص) و ائمه معصوم(ع) توأمان شأن معنوی و شأن رهبری و مدیریت امت را دارند. بر همین اساس، فقه اسلامی نیز دارای دو بخش عبادات و معاملات است.

بسیاری از تکالیف و ارزش‌ها ناظر به بُعد جمعی امت است؛ مثل عدالت، قسط، قضاوت و جهاد. بنابراین اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی(ره) به‌عنوان یک حکیم و عارف و فقیه جامع‌نگر، بر چنین نگرشی از انسان و کمال انسانی مبتنی است.

او که احیاگر اسلام در این عصر است، به اسلام در تمامیتش می‌اندیشد. فراتر از این، باید گفت حضرت امام خمینی(ره) اهتمام ویژه‌ای به بُعد سیاسی اسلام داشت و بیشترین وجهه احیاگری او ناظر به این بُعد از دین بود؛ چون این بُعد از دین در طول تاریخ مهجور واقع شده و حتی از سوی بسیاری از شریعت‌مداران به فراموشی سپرده شده بود، یا دست‌کم در عمل در حالت تعلیق بوده است.

امام خمینی , فلسفه ,

*از دیدگاه حضرت امام(ره) اسلام سیاسی چه تعریفی دارد و چگونه می‌توان به تمامیت آن دست یافت؟

سیاست، مدیریت جامعه است. سیاست اسلامی، مدیریت جامعه بر وفق آموزه‌های اسلامی است. اسلام سیاسی تعبیر چندان مناسبی نیست، زیرا از آن نوعی تقلیل اسلام به سیاست استشمام می­‌شود. ما اسلام سیاسی به‌ عنوان نوعی از اسلام در مقابل اسلام غیر سیاسی نداریم. اسلام در متن خود سیاست دارد. منتهی بعد سیاسی اسلام گاهی مغفول واقع شده و گاه نادرست درک شده است.

سیاستی که حضرت امام از آن سخن می‌گوید، عین دیانت است. به‌عبارت دیگر، دین در ساحت مدیریت جامعه با سیاست گره می‌خورد و به آن شکل و تعیّن می‌دهد. اسلامی که قرآن معرفی می‌کند و پیامبر اعظم(ص) عالی‌ترین الگوی مجسم آن است و در حیات امیرالمؤمنین(ع) نمود یافته و در حماسه عاشورای حسینی ظهور پیدا کرده، اسلامی است که سیاست از ارکان آن است.

از همین‌ روی، در رویکرد جامع‌نگر، عقلانی و کمال‌گرای حضرت امام به دین، عنصر سیاسی بسیار برجسته است. در این رویکرد، اسلام دغدغه عدالت، اصلاح و خدمت به خلق و تمدن‌سازی‌ دارد. این اسلامی است که از مطالعه در منابع دین و سیره پیشوایان دینی به‌روشنی بر می‌آید.

*اجازه بدهید به یکی دیگر از موضوعات مبنایی اندیشه امام هم بپردازیم. همان‌طور که می‌دانیم یکی از مهم‌ترین عوامل در توفیق مسلمانان مسأله وحدت است، این مسأله به‌ویژه در وجهه کلی امور سیاسی نمود دارد. دلیل تأکید حضرت امام بر وحدت امت اسلامی چیست؟

حضرت امام تأکید بر وحدت میان مسلمانان داشتند؛ چراکه به‌درستی دریافته بودند که مهم‌ترین عنصر در تحقق عملی آرمان سیاسی اسلام، وحدت امت اسلامی است؛ چنان‌که مهم‌ترین عامل در انحطاط جوامع اسلامی، تفرقه‌ای است که بین مسلمانان در طول تاریخ وجود داشته است.

تفرقه و تشتت موجب ضعیف شدن مسلمانان و تسلط دشمن بر آن‌ها می‌شود. حضرت امام‌ با توجه به تفاوت‌هایی که در بین فرقه‌ها‌، گروه‌ها و اصناف مسلمان وجود دارد، بر وحدت تأکید می‌کند. این وحدت لزوماً به معنای رفع همه تفاوت‌ها نیست؛ چراکه چنین چیزی شدنی نیست و مشروط بودن وحدت به رفع تفاوت‌ها، تعلیق به محال است.

حضرت امام بر آن است که به‌رغم وجود تفاوت‌های فرقه‌ای و مذهبی و تفاوتِ در برداشت و تفسیر که اجتناب‌ناپذیر است، وحدت را به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین عناصر میان مسلمین تحکیم بخشد. یعنی برای نیل به اهداف مشترک باید با هم برادری و همکاری داشته باشیم. در واقع حضرت امام خمینی(ره)، امت را به دوراندیشی و سعه صدر و دوری از تعصبات و تنگ‌نظری‌ها و تکیه بر باورها و آرمان‌های مشترک دعوت می‌کند. از نظر امام راحل، وحدت رمز پیروزی و کلید سرافرازی امت اسلامی است.

کسانی که به آتش اختلافات فرقه‌ای، نژادی، ملی و صنفی در میان امت اسلامی دامن می‌زنند، بزرگ‌ترین مانع را در راه عزت و اقتدار امت اسلامی ایجاد می‌کنند.

تفرقه، یکپارچگی امت اسلامی را از هم می‌پاشد و آن را از درون متلاشی می‌کند و بی‌جهت نیست که دشمنان اسلام برای تسلط بر امت اسلامی و پیش‌گیری از قدرت گرفتن آن،به تفرقه در میان امت دامن می‌زنند و برنامه‌های پیچیده و سنگینی برای اختلاف‌افکنی و ایجاد ستیز در میان فرق و اقشار گوناگون تدارک می‌‌بینند. انقلاب اسلامی با وحدت و یکپارچگی ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید.

امام به‌حق دریافته بود که سرنگونی نظام شاهنشاهی و استقرار نظام اسلامی کاری نیست که یک فرد، یک گروه یا حزب، جبهه و جناح بتواند انجام دهد برآن بود  که این کار جز با حرکت یکپارچه و سیل‌آسای جامعه ایرانی به‌عنوان یک واحد به‌هم پیوسته شدنی نیست و چنین هم بود. بقای انقلاب و موفقیت نظام نیز تنها با چنان وحدت و یک‌دلی و سعه صدر ممکن است.

*کم نبوده‌اند عالمان و مصلحانی که برای احیای عزت و عظمت امت اسلامی تلاش و مجاهده کرده‌اند اما هیچ‌یک نتوانستند چون حضرت امام خمینی(ره) عمل کنند و اثرگذار و هدایت‌گر ظاهر شوند. از نظر شما رمز موفقیت حضرت امام چه بود؟

شخصیت حضرت امام  از جهات عدیده استثنایی بود. بینش و بصیرت و دوراندیشی و جامع‌نگری امام بی‌نظیر بود. امام راحل هم در حکمت، عرفان، فقه و سیاست نظریه‌پرداز بود و هم فردی عمل‌گرا و دارای ایمانی راسخ و اراده‌ای نیرومند بود. امام هم از بعد معرفتی و نظری و هم از بعد روحی و عملی، شخصیتی نیرومند بود و در هر دو بعد، خود را ساخته بود.

بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران روحیه خاصی داشت و فضایل انسانی همچون شجاعت، غیرت، عزت و عبودیت در امام بسیار برجسته بود. مبارزه او با طغیان و خودکامگی مستکبران و حمایتش از مستضعفان و مجاهده برای نجات و رهایی آنها از زیر یوغ استبداد و استعمار، برخاسته از چنان روحیه‌ای بود.

یکی از تفاوت‌های برجسته حضرت امام با بسیاری از رهبران تاریخ این بود که در حرکت و قیامش در پی اغراض شخصی و نفسانی نبود. او به‌دنبال کسب قدرت، ثروت و شهرت نبود و این امور نزد امام هیچ ارزشی نداشت. او از دنیا بریده و به توحید رسیده بود. هدفی جز انجام تکلیف و خدمت به خلق خدا نداشت. در یک کلام، موفقیت حضرت امام خمینی ریشه در ایمان، عبودیت و طهارت روحی، جامعیت و قوت و یکپارچگی شخصیت‌ وی داشت و صد البته که سرّالاسرار و علت‌العلل این موفقیت، عنایت الهی بود.

همچنین باید تأکید کرد که این حرکت بدون حضور یک عقلانیت نیرومند میسّر نبود و نقش فلسفه را باید در تقویت و بسط این عقلانیت دید.

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست