رازداری در فلسفه

سؤال: علم خدا به جزئیات و مسئله سرّ پوشی در فلسفه
موشه هالبرتال در کتاب خود درباره آثار و زندگی ابن میمون می نویسد که فیلسوف قرطبه مانند اسلاف خود (از جمله فارابی و افلاطون) قائل به این مسئله بود که چون جمهور مردم (عوام) از درک برخی پیچیدگی های فلسفی عاجز هستند برای حفظ نظام جامعه بایستی آن حقایق را از ایشان مخفی نگه داشت.

پاسخ
از جمله این حقایق عدم علم خداوند بر جزئیات یا نداشتن اراده (در معنایی که ما برای انسان ها قائل به آن هستیم) و همچنین تعریف تازه ای از مفهوم وحی و پیامبری است. هالبرتال معتقد است ابن میمون این حقایق فلسفی را از سنت فلسفی نوافلاطونی-ارسطویی فارابی به ارث برده است. هالبرتال می نویسد:
The Tension that appears in Greek and Arab philosophy between truth and social order has an additional feature: the social order is grounded on the dissemination of myths that Plato refers to as “noble lies” and that Maimonides terms “necessary and useful beliefs.” That idea figures prominently in Plato’s Republic, in the writings of al-Farabi, and in Maimonides’ thought, and it had a decisive influence on how the relationships among philosophy, religion, and politics were understood in the political thought of the Middle Ages. According to this view of things, the legislator and the ruler were obliged to inculcate a worldview that would promote the state’s existence, without regard to its truth or falsity.
Maimonides: Life and Thought, 282.

—————————————
سوال
با توجه به تاثیر ابن میمون از فارابی و تمجیدی که از آثار فارابی در نامه ای به شاگردش (ابن تیبون) کرده است، می خواستم بدانم این نوع نگرش “پوشیده نویسی” (esotericism) تا چه حدی در سنت فلاسفه اسلامی وجود داشته است؟ تا جایی که می دانم سر پوشی در ادبیات عرفان اسلامی بسیار مورد تاکید بوده است، اما می خواستم خاستگاه و جایگاه آن در تاریخ فلسفه اسلامی را هم برایم توضیح دهید. اگر مقاله ای در این زمینه می شناسید لطفا معرفی کنید .با تشکر سروش
——————————
پاسخ
سلام برادر عزیز و جویای حکمت:
عدم علم خدا به جزئیات و دیگر مسائل یادشده که به فارابی نسبت داده اند، ریشه در کتاب تهافت الفلاسفه غزالی دارد. غزالی مدعی می شود که فارابی و ابن سنیا علم خدا به جزئیات را منکرند و بر همین اساس آنها را تکفیر می کند. این خطای غزالی ناشی از عدم درک سخن این بزرگان است. ابن سینا در کتاب عظیم الهیات شفا تصریح می کند که علم خدا مطلق و فراگیر است و چیزی از حوزه علم خدا بیرون نیست. وی سپس این آیه شریفه قرآن را ذکر می کند: لایعزب من علمه مثقال ذرة. و ما تسقط من ورقة الا یعلمها. هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر اینکه خداوند آن را می داند. آیا تصریح از این بیشتر ممکن است؟ آنچه مایه اشتباه غزالی شده این است که ابن سینا می گوید علم خدا به جزئیات بر وجه کلی است و مرادش این است که علم خدا ثابت است و تغییر نمی پذیرد، نه اینکه به جزئیات علم ندارد. این خطای غزالی به ابن میمون و دیگران هم سرایت کرده است. مشروح این بحث را در کتاب فلسفه اسلامی معاصر فصل پنجم آورده ام.
اما پوشیده نویسی در فلسفه رایج بوده است. می گویند یکی از دلایل مغلق نویسی میرداماد این بود که مطالب حکمی را از نا اهلان پوشیده بدارد. معمولا حکما در پایان کتاب هایشان سفارش می کردند که آنها را از غیر اهلش پوشیده بدارند و از اهلش دریغ نکنند. چرا که اگر غیر اهل به این مباحث نظر کنند چون به عمق آنها نمی رسند برداشت نادرستی می کنند و ای بسا که گمراه شوند یا حکما را تکفیر کنند، چنانکه در مورد غزالی این امر رخ داد. غزالی از نوابغ بود، اما چون فلسفه را نزد استاد نخوانده بود و به مطالعه شخصی اکتفا کرد، به عمق فلسفه نرسید و فلاسفه را تکفیر کرد و کتاب تهافت الفلاسفه اش باعث شد که فلسفه برای همیشه در دنیای تسنن نابود شود. شیخ الرئیس در پایان کتاب الاشارات و التنبیهات می نویسد:
خاتمه و وصیه: ایها الأخ، انی قد مخضت لک فی هذه الاشارات عن زبده الحق. و القیتک قفی الحکم، فی لطائف الکلم. فصنه عن الجاهلین، و المبتذلین، و من لم یرزق الفطنه الوقاده، و الدربه و العاده، و کان صغاه مع الغاغة، او کان من ملحدة هوالاء المتفلسفة و من همجهم. فان وجدت من تثق بنقاء سریرته و استقامه سیرته، و بتوقفه عما یتسرع الیه الوسواس، و بنظره الی الحق، بعین الرضا و الصدق، فاته ما یسالک منه مدرجا، مجزئا، مفرقا، تستفرس مما تسلفه، لما تستقبله، و عاهده بالله، و بایمان لامخارج لها، لیجری فیما ناتیه مجراک، متاسیا بک. فان اذعت هذا العلم، او اضعته، فالله بینی و بینک. و کفی بالله وکیلا.
ترجمه: ای برادر، من در این اشارات حقیقت را برای تو آماده ساختم. و لقمه‌های لذیذ حکمت را با سخن دلپذیر غذای جانت کردم. پس آن را از جاهلان و آدمهای پست و کم‌هوش و کم‌استعداد و کم‌جرأت که میل او با افکار عامه باشد یا از فیلسوفان بیدین که مگسان ناتوان این میدانند پاس دار. اگر کسی یافتی که پاک طینت و آدم درستی باشد و زود به طرف وسواس نمی‌شتابد و با چشم رضا و خو‌شنودی و صدق به‌حق می‌نگرد، پس هر چه خواست به‌تدریج و جزء‌جزء و تکه‌تکه در اختیار او بگذار تا آنچه قبلا گرفته باعث کنجکاوی وی در آنچه که خواهد گرفت، بشود. و او را در عهد و پیمان خدا و ایمان قرار ده تا نتواند عهد خود را بشکند تا مسیر تو را بپیماید و به تو تأسی کند. اگر این علم را شایع یا ضایع کنی خدا میان من و تو حاکم خواهد بود و واگذاری کار به خدا کافی است. ترجمه ملکشاهی

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست