رؤيای ايرانيان در انقلاب اسلامی

 

مقاله دکتر محمد فنایی با عنوان رویای ایرانیان در انقلاب اسلامی تقدیم به علاقه مندان.

بسم الله الرحمن الرحیم

رؤياي ايرانيان در انقلاب اسلامي

دکترمحمد فنائي اشکوري
بخش اول: ميشل فوكو و انقلاب اسلامي ايران
ميشل فوكو Michel Foucault (1926-84) متفكر و فيلسوف شهير فرانسوي در شهريور و آبان 1357، يعني در بحبوحه انقلاب اسلامي، دو سفر به ايران داشت كه طي آن از برخي از شهر هاي ايران از جمله تهران، قم و آبادان ديدار نمود و با طبقات مختلف مردم در باره اوضاع ايرانٍ در حال انقلاب گفتگو كرد. وي كه وقايع انقلاب اسلامي را به دقت پيگيري مي كرد تحليل هايش را از انقلاب قبل از پيروزي انقلاب در روزنامه اي ايتاليائي منتشر نمود. مجموعه اين مقالات كوتاه در كتابي با عنوان ايرانيها چه رؤيايي در سر دارند؟ منتشر و به فارسي ترجمه گرديده است.1 اينك گزارش و تحليلي كوتاه از اين كتاب.
تهران: شهريور تا آذر 1357. مردم ايران عزادار و در گيرودار زلزله طبس و قتل عام هفده شهريور مي باشند. روحانيون در كمك به زلزله زدگان طبس نقش چشمگيري دارند. طوفان انقلاب مردم ايران عليه نظام شاه همه ايران را فراگرفته است. رژيم شاه براي سركوب و مهار مردم ارتش را وارد ميدان نموده است. ارتش شاه به آخرين تجهيزات نظامي مجهز است. اما با اينحال ارتش نيرومندي نيست و پايگاه محكم اجتماعي ندارد. سي تا چهل هزار مستشار آمريكائي در ارتش ايران حضور دارند. ارتش ايران هرگز نقش آزادي بخش نداشته؛ بلكه تحت حمايت خارجي وظيفه اش حفاظت از حكومت شاهان بوده است، نه حفظ سرزمين ايران. ضمنا آمريكا از اين ارتش به عنوان ژاندرم منطقه استفاده مي كند. رضاخان به دست انگليسي ها روي كار آمد و محمد رضا نيز به آمريكا وابسته است. اين وابستگي به حدي است كه سفير آمريكا مي تواند يك ژنرال را به عنوان نخست وزير به شاه تحميل نمايد. اما چنين نظامي پايدار نمي تواند باشد. برخي نظاميان به من گفتند كه ارتش آمادگي و انگيزه اي براي سركوب مردم ندارد. حكومت مخالفانش را كمونيسم بين الملل معرفي كرده است، اما ارتشي ها يافته اند كه مخالفان، مردم كوچه و بازارند. آنها فهميده اند كه در مقابلشان دشمن نيست، بلكه اربابي بر سر آنهاست كه به آنها فرمان مي دهد. شاه قائم به ارتش است، اما ارتش تكيه گاه مطمئني براي شاه نيست؛ آنها به مسلمانان مبارز نزديكترند. شاه مي تواند به بعضي از ژنرال ها اعتماد كند، اما به ارتش بطور كلي نمي تواند پشتگرم باشد.
شاه مي خواهد فساد و استبداد را همراه با نوسازي ظاهري برمردم تحميل كند. اصلاحات ارزي فقط كشاورزان را فقير تر نموده و وارادت كالاهاي جديد فقط به جيب شركت هاي خارجي پول روانه كرده است. پول ثروتمندان نيز به بانك هاي كاليفرنيا مي رود يا با آن در غرب ويلا و مستغلات مي خرند. اين حاصل نوسازي شاه است. رضاشاه به تبع از آتاتورك در پي ملي گرايي، لاييسيته و نوسازي بود. اما به هيچكدام نرسيد. او كشور را تحت قيموميت انگليس و پسرش تحت سيادت آمريكا قرار داد. او با طرح نژاد آريا نتوانست با مذهب شيعه مقابله كند.
اقتصاد كشور در قبضه خانواده ي پهلوي است. ساختمان سازي متعلق به يك برادر، مواد مخدر براي خواهر شاه، عتيقه جات از آن پسر اين خواهر و همينطور خاويار و زمين ها و پسته و ديگر سرمايه هاي كشور همچون غنايم جنگي بين خانواده شاه تقسيم شده است. اينها همه تحت حمايت بيگانه انجام مي گيرد؛ از اينجاست كه “مردم ايران به خاندان پهلوي به چشم يك رژيم اشغالگر نگاه مي كنند“. سخن از پيشرفت و ورود به دروازه هاي تمدن بزرگ بسيار است، اما واقعيت چيز ديگري است. تابلوئي را در كنار جاده ديدم كه ورود به شهري را خوشامد مي گويد، اما از شهر خبري نيست. اين شهر فقط در اوراق بروكراتها وجود دارد. نمونه هايي از اين دست بسيار است.
غربيها شاه را عامل پيشرفت و نوسازي و مخالفان را كهنه گرا و مخالف تمدن مي شمارند. بايد به تحليلگران غربي مدافع رژيم شاه گفت، ”تمنا مي كنم اين قدر در اروپا از شيرين كاميها و شور بختيهاي حاكم متجددي كه از سر كشور كهنسالش هم زياد است حرف نزنيد. در ايران آنكه كهنسال است خود شاه است…كهنه پرست خود رژيم است.“2 او جايي در بين ملت ايران ندارد. شاه در كنار مرقد حضرت عبدالعظيم مقبره پدرش را قرار داده و جشنها برپاكرده و مهمانيها برگزار نموده، و خواسته مقداري از جمعيت زاير را بسوي مقبره پدرش بكشد، اما در اين رقابت اين امام زاده است كه برنده است.
ايران از اقمار آمريكا شده و از وابستگي دراز مدت رنج مي برد. احزاب سياسي كارآمد نيستند. حزب كمونيست توده به اتحاد شوروي وابسته است. جبهه ملي گشايش فضاي سياسي را بدون توافق آمريكا ممكن نمي دانند. برخي از احزاب استقلال و برخي آزادي را فدا كرده اند. چون كشور هيچوقت مستعمره نبوده است سازمانها ي سياسي- نظامي براي بيرون كردن دشمن ايجاد نشده است.
درباره انگيزه قيام مردم در غرب نظرات مختلف است، اما بزودي يافتم كه آنها رژيم شاه را نمي خواهند. مردم هويتشان را در اسلام مي بينند كه ابعاد مختلف زندگي آنها را طي قرون متمادي سامان داده است. در مراسم شهدا در بهشت زهرا ديدم كه چگونه مردم گرد روحانيون جمع مي شدند واز آينده مملكت و وظيفه خود سخن مي گفتند. خواست مردم در تظاهرات خونين ”حكومت اسلامي“ بود. فعاليت هاي سياسي، در مراسم عزاداري و يادبود و وعظ هاست. نواري از اين وعظ ها را گوش كردم كه در آن ”نه گذشته گرايي احساس مي شد نه گريز، نه بي ساماني و نه ترس.“3 اعتقاد به امام غايب كه روزي حق را مستقر خواهد نمود، مردم را به بي قراري و آمادگي دايم دعوت مي كند و دين را با سياست مي آميزد. پيروي از الگوي امامان مردم را در مقابل قدرت هاي فاسد تسليم ناپذير نموده است.
ايرانيها چه رؤيايي در سر دارند؟ فقط رفتن شاه كافي نيست. آنها علاوه بر شعار ”مرگ برشاه“ فرياد ”اسلام اسلام“ و ”ما همه سرباز توايم خميني“ سر مي دهند. حاكم مستبد در برابر تبعيدي بي سلاحي كه ملت پشتيبان اوست قرار دارد. رژيم فضاي باز سياسي را مطرح مي كند، اما آية الله از پاريس هشدار مي دهد كه فريب اين طرح ها را نخوريد. گروه هاي سياسي به اين دلخوش كرده اند كه امام حركت را به پيش مي برد، اما قدرت به آنها خواهد رسيد، چون امام تشكيلات و برنامه اي ندارد. با فرونشتسن گرد و خاك انقلاب واعظ پير فراموش مي شود و قدرت بدست سياستمداران مي افتد. اما جريانات روز بروز نشان مي هد كه اين خوشبيني شتابزده است و رابطه امام با مردم عميقتر از اين هاست.
تحليلگران غربي مي گفتند مردم مبارز فقط مي دانند كه چه نمي خواهند، اما نمي دانند كه چه مي خواهند. اما من در بين مردم قم و تهران از افراد بسياري پرسيدم كه چه مي خواهيد. چهار نفر از پنج نفر مي گفت ”حكومت اسلامي“. روحانيت از لحاظ سازماني كه داراي تشكيلاتي مستقل از دولت و از يكديگر است، برخاسته از مردم، مظهر خواسته هاي آنان و راهنماي آنهاست. از حيث اعتقادي ايمان به امام غايب و بقاي رهبري معصوم كه حامل نور شريعت است و مردم بايد اسباب بازگشتش را فراهم كنند، پشتوانه اي قوي براي قيام است. تشيع هم ريشه در گذشته دارد و هم اميد به آينده دور را در دلها مي دمد و پيش رفتن بسوي آينده روشن را تشويق مي كند، آينده اي كه بجاي فرمانبري محض نوعي تجديد عهد در آن حضور دارد.
اصول ارزش هايي كه رهبران انقلاب از آن سخن مي گفتند بسيار شبيه به اصول دموكراسي به نظر مي آيد، اما آنها از موضع اسلامي به اين اصول مي نگرند. آنها از راه بازي هاي سياسي و زدو بندهاي حزبي كار را به پيش نمي برند و مي دانند كه از اين طرق راه بجايي نخواهند برد. از اين روست كه دست خالي در مقابل گلوله مي ايستند و با قبول خطر يك حمام خون به پيش مي تازند. آنها خوب مي دانند به دنبال چه هستند. جلوه اي از رفتار در حكومت اسلامي آن بود كه مردم در زلزله فردوس ديده بودند. كشاورزان طرح هاي حكومت را نمي پسنديدند؛ لذا به رهبري روحانيون و كمك هاي مردم، شهري را بنا كردند كه اسلاميه ناميدند. اين نمونه اي از سازمان سياسي اسلامي است كه مردم در پي آن مي باشند.
عنصر مهم ديگر اين است كه آنها بدنبال آوردن معنويت به درون زندگي اجتماعي هستند. آنها در پي جامعه اي هستند كه معنويت در آن رشد و شكوفا گردد. از اين جهت كه حكومت اسلامي كوششي است براي حل مشكلات امروزي از طريق سياسي كردن برخي ساختارهاي اجتماعي و ديني، و از اين حيث كه در پي آن است كه سياست را معنوي كند، تحت تأثير آن هستم.
موج عظيمي براه افتاده است، بدون تشكيلات حزبي و بدون سلاح نظامي، آن هم در مقابل يكي از مجهزترين ارتش ها و مخوفترين نظام هاي پليسي جهان و اين است كه آن را با همه جنبشهاي ديگر متفاوت مي سازد. حركت روز بروز شتاب بيشتر مي گيرد. ارتش در مقابله با ملت ترديد مي كند. قيام همگاني ملي جنگ داخلي را منتفي كرده. قيام گسترش پيدا كرده است. اعتصاب همه جا را فراگرفته و با افزايش حقوق و اعطاي مزايا مشكل حل نمي شود. سياسي كاري و بحثهاي سياسي راجع به آينده كاربردي ندارد و نمي تواند انقلاب را كند كند. حكومت ليبرالي و نقشه هاي سازشكارانه علي اميني كه كارگذار آمريكاست هم كاري از پيش نمي برد. رهبري امام به بازي احزاب سياسي ميدان نمي دهد و جز به رفتن شاه از راه جنبش مردمي راضي نمي شود. اما چه خواهد شد، معلوم نيست.
آمريكا حامي شاه است. رسانه هاي رسمي شوروي هم حكومت اسلامي را در ايران خطرناك توصيف كردند. بنابراين از لحاظ بين المللي شاه مورد حمايت و انقلابيون تنها هستند. مخالفان، شاه را غير قانوني اعلام مي كنند. شاه نظاميان را روي كار مي آورد. آنها ممكن است بتوانند نظم را برقرار كنند اما نمي توانند كشور را اداره كنند. بزودي ممكن است وحدت نظاميان درهم شكسته شود و گروه هاي از آنها به نهضت بپيوندند. از سوي ديگر، محرم نزديك است و انتظار مي رود انقلاب به اوج برسد. مردم پيرو حسين شهيد باكي از مردن ندارند. وزارت خارجه آمريكا هم منتظر عاشوراست. آنها مي پندارند اگر محرم را مقاومت كنند اميد نجاتي هست.
ابتدا شاه تصميم مي گيرد به صورت مسالمت آميز با قضيه مقابله كند. شريف امامي را به صحنه مي آورد، زندانيان سياسي را آزاد مي كند و سانسور را بر مي دارد، اما اين ترفند ها مؤثر واقع نمي شود. بناچار نظاميان را روي كار مي آورد تا با خشونت و مشت آهنين برخورد كند. اما انقلاب چونان آتشي در خرمنگاه از شهري به شهري و از استاني به استان ديگر سرايت مي كند. اعتصاب بخش هاي مختلف را يكي پس از ديگري به تعطيلي كشانيده است، صنعت نفت، ذوب آهن، هواپيمائي و همه جا. اقشار مرفه و فقير همه در اعتصابند. خواستهاي آنها سياسي است، بسي فراتر از تقاضاهاي صنفي و اضافه حقوق. اما اعتصاب آنها براي هرج و مرج كشيدن كشور نيست، وظيفه اي ملي است و مسئولانه انجام مي گيرد. خلباني مي گويد در پرواز مسؤل ايمني مسافران بوده است و اكنون مسؤل ايمني كشور است. كارگران نفت نياز داخلي را توليد مي كنند، اما نفتكش هاي خارجي را منتظر مي گذارند.
نقطه اصلي اين جنبش در بيرون از كشور است: امام خميني، همو كه حرف آخر را مي زند و در دل همه جا دارد. يك خلبان بوئينگ با لحن آمرانه به من گفت ”گرانبها ترين ثروتي كه ايران از قرنها پيش تاكنون داشته در فرانسه پيش شماست. خوب نگاهداريش كنيد.“ 4
ساواك در شهرها با چماقداري و آشوب مي خواهد اعتصابيون را بدنام كند. اما اين دسيسه نيز افشا مي شود. با روي كار آمدن نظاميان مجددا سانسور برقرار مي شود، اما اين بار مطبوعاتي ها روزنامه ها را منتشر نمي كنند. روش هاي ديگر اطلاع رساني بكار گرفته مي شود، تلفن، نوار ضبط صوت، اعلاميه، مجالس و منابر و مانند آن.
شيوه مبارزه بسيار كارآمد است. وحدت ملت شگفت انگيز است. همه اقشار يك خواست دارند: رفتن شاه، كه معنايش پايان وابستگي و فساد، استقرار عدالت، پيشرفت و فعال شدن اسلام و زندگي و روابط جديد با دنيا و بالاخره حكومت اسلامي. آنها آزادي مي خواهند، اما نه ”آزادي اميال“5 ، بلكه آزادي از قدرت هاي جهاني. آنها احزاب سياسي را هم كارگذاران قدرت ها مي دانند. ”و از اينجاست نقش شخصيت آيت الله خميني كه پهلو به افسانه مي زند. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسيي، حتي به پشتيباني همه رسانه هاي كشورش نمي تواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين نيرومند دارند.“ 6
جنبشي است داراي سازمان سياسي اما متفاوت و هدفش هم رهايي از استيلاي خارجي و استبداد داخلي است. ”شايد اين نخستين قيام بزرگ بر ضد نظامهاي جهاني باشد، مدرنترين و ديوانه وارترين صورت شورش.“7. آنها فقط رفتن شاه را نمي خواهند. فقط يك جمهوري آنها را قانع نمي كند. ”جنبشي كه در آن نفس مذهبي دميده شده است كه بيش از آنكه از عالم بالا سخن بگويد به دگرگوني اين دنيا مي انديشد.“ 8
تأملات
اين خلاصه اي بود از گزارشات و تحليل هاي ميشل فوكو از زمينه ها، عوامل، اهداف، و ماهيت انقلاب اسلامي. آنچه او گفته است براي كساني كه در انقلاب حضور آگاهانه و فعال داشته اند تازگي ندارد، اما اينكه اين حقايق از زبان يك ناظر خارجي ديده و تصديق شود جالب است.
خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران
تحليل فوكو از جهاتي داراي اهميت ويژه است. اولا او از معدود تحليلگران غربي است كه اثرش در گرماگرم انقلاب و قبل از پيروزي آن نوشته شده است، زمانيكه هنوز سرنوشت و آينده ي انقلاب نامعلوم است. ثانيا او از معدود تحليلگراني است كه با حضور در ايران، انقلاب را از نزديك ديده و با سفر به شهر هاي مختلف و مشاهده تظاهرات و تجمعات مردم در خيابان ها و مساجد و ديگر مراكز و ديدار و گفتگو با اقشار مختلف توانسته است تجربه اي مستقيم از انقلاب پيدا كند. ثالثا او يك ژورناليست و گزارش گر و يا تحليلگر حرفه اي سياسي نيست. فيلسوفي است برجسته داراي انديشه هاي ابتكاري كه در عرصه هاي مختلف معرفت بشري معاصر مؤثر است. وجه ديگر كه تحليل او را متمايز مي كند، بي غرضي و واقع بيني اوست. اين مجموعه ويژگي ها اثر او را متفاوت با بسياري از آثار تحليلگران غربي مي سازد كه با ذهنيتي مملو از پيشفرضهاي غربي، مقهور و مغلوب تحليلهاي رسانه هاي غربي، و بدون اطلاع از عمق فرهنگ مردم ايران و مكتب اسلام به بررسي رويدادهاي انقلاب اسلامي مي پردازند. ساختارشكني، حقيقتجوئي، مطالعه مستقيم و بيواسطه، تيزبيني، ژرفنگري و بي غرضي فوكو قابل تحسين است و اين جمله موجب شده است كه او تصويري بسيار نزديك به واقعيت انقلاب ارائه دهد.
ممكن است از برخي تعابير او برداشت شود كه به نظر او جنبش مردم ايران نوعي اعتراض عليه مدرنيته، زندگي نوين و نظم و سازمان اداري دنياي جديد باشد. به عبارت ديگر، شايد او متمايل باشد كه اين حركت را در توافق با انديشه پست مدرن خود تفسير نمايد. اگر سخن فوكو اين باشد، البته جاي تأمل است. انقلاب ايران همانطور كه فوكو خود بدرستي دريافته است تجلي اسلام خواهي مردم ايران است. اسلام را نمي توان در مقولاتي چون مدرنيته و پست مدرنيته گنجانيد. تمدن جديد، زندگي و سازمان اداري و تشكيلاتي جديد في نفسه مورد اعتراض مردم مسلمان نيست. آنچه اسلام برنمي تابد، ستم، فساد، استكبار، ذلت، وابستگي و ماديگري است. اگر بتوان اثبات نمود كه اينها لوازم اجتناب ناپذير تمدن جديد مي باشند، البته در آن صورت تمدن جديد مطرود خواهد بود. اما چنين چيزي اثبات نشده و معلوم هم نيست كه اثبات شدني باشد. دليلي نيست كه نتوان علم، فناوري و سازمان مديريت عقلاني نوين را در خدمت جامعه و زندگي برپايه عدالت، ارزشها انساني و معنويت و خدامحوري قرار داد.
بخش دوم: انقلاب اسلامي ديروز و امروز
با توجه به مبحث فوق به چند نكته محوري درباره ديروز و امروز انقلاب اسلامي اشاره مي كنيم.
حكومت پهلوي و زمينه هاي انقلاب. زمينه اصلي انقلاب وجود حكومتي بود كه نه مشروعيت داشت و نه موفقيت. رضا شاه دست نشانده انگليسيها بود و براي تحقق بخشيدن به اهداف آنها قدرت به او سپرده شده بود. محمدرضا شاه نيز وارث اين حكومت نامشروع بود. علاوه بر اين او كشور را تحت سيادت آمريكا قرار داد. پس اين حكومت مشروعيت نداشت و برمردم ايران تحميل شده بود. علاوه بر اين در عمل نيز نه تنها در خدمت مردم قرار نگرفت، بلكه در برابر مصالح مردم و در خلاف جهت خواسته هاي آنها حركت كرد. ملي گرائي و لائيسيته را در مقابل اسلام مطرح كرد و با مظاهر اسلامي به مخالفت برخاست. با حضور دين و مظاهر آن، مانند حجاب، و مروجان آن يعني روحانيت به ستيز برخاست. كشور ايران را به پايگاه آمريكا و متحد اسرائيل در منطقه تبديل نمود. نوسازي پهلوي وارد كردن كالا ها و مصنوعات و تكنيسين هاي خارجي و نشان دادن ظاهري توخالي از يك جامعه متجدد و روانه كردن سخاوتمندانه درآمد هاي حاصل از فروش نفت به جيب خارجيان و تقسيم سرمايه هاي ملي در بين خاندانش بود. پس مردم با نظامي مواجه بودند كه دست نشانده، وابسته، مخالف دين و مظاهر ديني، متحد با دشمنان اسلام و مخالف با مصالح امت اسلامي، مروج فساد اخلاق، و از حيث اقتصادي فاسد، ناتوان و موجب فقر و تبعيض و از نظر مديريت فاسد و ناكارآمد بود. بديهي است كه مردم ايران چنين نظامي را برنتابند و به مقابله با آن برخيزند.
واكنش هاي ناموفق
گونه هاي مختلفي براي مبارزه با نظام هاي حاكم وجود دارد، مانند كودتا، عمليات نظامي آزاديبخش، فعاليت هاي سياسي و حزبي و جنبش هاي مردمي. مبارزات گاهي براي ايجاد اصلاحات و تغييراتي در حكومت است و گاهي براي سرنگوني و تغيير كلي نظام. چون ايران هيچگاه مستعمره نبوده، سازمان هاي آزاديبخش نظامي در آن شكل نگرفته است تا با عمليات نظامي به مقابله با رژيم مستبد بپردازد. گروه هاي مسلحي نيز در ايران اقدام به مبارزه كردند، اما از آنجا كه از ايداولوژي ماركسيستي دفاع مي كردند و فاقد خاستگاه و پشتوانه مردمي بودند، توفيقي به همراه نداشتند. احزاب سياسي هم در ايران از كارنامه مطلوبي برخوردار نبوده، قابليت رهبري مبارزات را نداشتند. احزاب و گروه هاي چپ وابسته به شوروي بودند و احزاب و گروه هاي ملي بدون حمايت خارجي قادر به ايجاد تغييري نبودند. بين توده ملت و اين تشكل هاي سياسي اعم از چپ يا راست شكاف عميق اعتقادي و ارزشي بود. تفكر و خواست آنها تفكر و خواست ملت نبود. از اينرو براي ملت جاذبه اي نداشتند و ملت با آنها احساس يگانگي نداشت. از اينجاست كه هيچگاه اين احزاب نتوانستند پايگاه محكمي در بين مردم پيدا كنند. با فقدان پايگاه مردمي، اين تشكل هاي ضعيف توان ايستادگي در مقابل رژيم شاه را كه مستظهر به حمايت خارجي و پشتگرم به ارتش و پليس بود نداشتند.
موج انقلاب اسلامي
در دهه چهل با ورود امام خميني (ره)‌ و روحانيت به صحنه سياست فصل جديدي از مبارزات ضد استبدادي آغاز گرديد. اين جنبش از آنجا كه پايگاه مردمي داشت، زبانش زبان مردم و خواستش خواست مردم بود، از حمايت و پشتيباني ملي برخوردار گرديد و زنگ خطري جدي را براي رژيم شاه به صدا درآورد. از اينرو رژيم با شدت هرچه تمامتر به سركوب اين حركت اقدام كرد. قتل عام پانزده خرداد سال چهل و دو، دستگيري ها، اعدام ها، حبس ها و شكنجه ها تشديد يافت و سايه شوم اختناق و سانسور همه جا را فراگرفت و جريان دين زدائي و مبارزه با دينداران جدي گرديد. با سركوب مبارزان و تبعيد امام به نجف رژيم توانست آهنگ حركت انقلاب را كند سازد. در اين مدت كه بيش از يك دهه به طول انجاميد، امام در نجف و برخي از عالمان و روشنفكران ديني در ايران به پي ريزي نظري حكومت اسلامي پرداختند و جمع بسياري از طلاب و دانشجويان را با تفكر اسلامي و مباني اعتقادي مبارزات سياسي آشنا نمودند. با فعاليت هاي فرهنگي و ارشادي، همچون انتشار كتب و مجلات ديني، برگذاري جلسات وعظ، بحث، و تدريس در حوزه ها و دانشگاه ها توانستند فكر ديني و سياسي اقشار مختلف مردم را تعميق بخشند. در سال پنجاه و شش با وقوع چند رويداد، مانند انتشار مقاله اي اهانت آميز به امام خميني در روزنامه اطلاعات و فوت مشكوك فرزند امام آقا سيد مصطفي خميني در نجف، لحظه موعود و سرنوشت ساز در تاريخ ايران اسلامي فرا رسيد و بغض در گلو مانده ملت منفجر شد و طوفاني از حركت پرشتاب مردم براي مبارزه جدي با نظام ستمشاهي براه افتاد، طوفاني كه مقاومت در برابر آن براي رژيم وابسته پهلوي بسيار دشوار بود. آنچه رخ داد بيسابقه بود: قيام عمومي و فراگير مردمي در سراسر ايران.
رژيم در روياروئي با انقلاب
عكس العمل رژيم در برابر اين طوفان سهميگين و پيشبيني نشده چيزي جز اعمال خشونت، كشتار و خونريزي و دستگيري و شكنجه نبود. پليس و ارتش را به ميدان آورد، توپ و تانك را به كوچه ها و خيابان ها كشيد تا با ايجاد رعب و وحشت حركت توده هاي ميليوني را متوقف كند. ارتش شاه به آخرين تجهيزات نظامي مجهز بود و ده ها هزار مستشار آمريكائي در آن حضور داشت. فلسفه وجودي ارتش حفظ حكومت شاه بود و شاه اميد زيادي به آن داشت. هرچند برخي سران ارتش براي او قابل اعتماد بودند، اما اكثر نظاميان به هيچ وجه آمادگي مقابله با مردم را نداشتند. قبل از عمومي شدن جنبش، شاه مي توانست مبارزان را با برچسب هايي چون كمونيسم، و ارتجاع متهم نمايد و عده اي را از اين طريق بفريبد، اما با براه افتادن تظاهرات ميليوني در شهر ها و به ميدان آمدن زن و مرد و پير و جوان و شهري و روستائي و روحاني و دانشجو، اينگونه سخنان ديگر نمي توانست خريداري داشته باشد. شاه چاره اي جز تغيير دولت و تعويض پي در پي نخست وزيران نمي ديد. هر نخست وزيري با شعار و روشي متفاوت به صحنه مي آمد تا مگر بتواند گره از كار فرو بسته شاه بگشايد. گاهي با ظاهري مسالمت آميز و دادن بعضي از امتيازات چون آزادي زندانيان سياسي، گاهي با چنگ و دندان نشان دادن و حكومت نظامي برقرار كردن و حمام خون براه انداختن، اما رهبري بصير و تيز بين و ملت آگاه و مصمم در راهي كه در پيش گرفته بود ترديدي روا نمي داشت.
اهداف انقلاب
خواست مردم استقلال و آزادي، در سايه حكومت اسلامي بود. چون نظام شاهنشاهي عامل استبداد، فساد، ستم، فقر و وابستگي بود اين نظام بايد سرنگون و حكومت اسلامي بايد اسقرار مي يافت. آنها در حكومت اسلامي همه خواسته هاي خود را برآورده مي ديدند.
رهبري انقلاب
اعتقاد اسلامي مردم و رهبري منحصر به فرد امام خميني موجب وحدت بي سابقه مردم گرديده بود. تقوا، شجاعت، بصيرت و از خودگذشتگي امام خميني او را محبوب بي منازع قلوب تمام ايراينان كرده بود. همه آرمان ها و ارزش هاي مردم در وجود او خلاصه شده بود. او بود كه سكان انقلاب را بدست گرفته بود و اين مردم بودند كه يكپارچه فرياد مي زدند: ”ما همه سرباز توئيم خميني، گوش بفرمان توئيم خميني.“ امام خميني از نجف و سپس از از پاريس هدايت انقلاب را بر عهده داشت.
شيوه مبارزه
شيوه مبارزه در انقلاب اسلامي متفاوت با ديگر جنبش ها و انقلاب ها بود. اين مبارزه نه شكل حزبي داشت كه با سياسي كاري هاي مرسوم عمل كند، و نه شكل نظامي داشت كه با مبارزات مسلحانه و زبان زور خواسته هايش را محقق كند. نه اين روش ها در ايران كاربرد داشت، و نه رهبران انقلاب اسلامي به چنين روش هايي معتقد بودند. ملت به ارتش به عنوان دشمن نگاه نمي كرد تا با او به جنگ برخيزد. ارتش، جز معدودي از سران آن، جزئي از ملت بود كه همچون ساير ملت احساس ديني داشت و همچون آنان قرباني ستمها و نابرابري هاي نظام استبدادي بود. از اينجا بود كه مردم به سربازان مسلح گل هديه مي كردند و شعار مي دادند: ”ارتش برادر ماست، خميني رهبر ماست.“ حركت هاي ميليوني با پيام و رهنمود امام به راه مي افتاد و با تظاهرات مسالمت آميز و بيان صريح خواسته ها در خيابان ها و اجتماعات فرياد ملت را به گوش جهانيان مي رسانيد. پيام امام از طريق نوار، اعلاميه، تلفن و سينه به سينه به سراسر كشور دست به دست و زبان به زبان مي چرخيد. گويندگان ديني در مجالس و محافل به روشنگري مردم مي پرداختند و در انجمن ها و مجالس كوچك و بزرگ بحث و تحليل و طرح و سازماندهي شكل مي گرفت. ملتي آگاه و شجاع با هدايت رهبري فرزانه و دريادل با دستتاني خالي و سينه ي سپر كرده در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح و سازمان مخوف ساواك همچون دريايي خروشان به راه مي افتاد و كشتار و شكنجه و خشونت نه تنها او را از حركت بازنمي داشت، بلكه انگيزه او را براي قطع ريشه ستم بيشتر مي كرد.
مباني فكري و منابع الهامبخش
اعتقاد اسلامي پشتوانه اصلي حركت بود. قيام عليه ستمگر و تلاش براي برقراري عدل و قسط به عنوان تكليف شرعي به حركت صبغه الهي و قدسي مي داد. حماسه امام حسين (ع) در سال شصت و يك هجري در كربلا و شهادت او و يارانش در نبردي نابرابر با حاكم جائر و فاسد اموي براي امحاء ستم و فساد و احياء دين و سنت نبوي و اصلاح امت همواره به عنوان مثل اعلاي مبارزه در مقابل ديدگان مبارزين قرار داشت. اين حماسه ي تاريخي مشوق و محرك نيرومندي در خيزش و كوشش و جوشش مردم بود و شهادت و مرارت را در كامشان شيرين مي نمود. از اينرو مجالس عزاداري حسيني در مساجد و حسينيه ها كانون انقلاب بود. الگوي گربلا انقلاب را از طريق اهل بيت (ع) به گذشته ي دين و سنت رسول خدا (ص) مرتبط مي كرد، چنانكه اعتقاد به امام غايب و انتظار ظهور، انقلاب را به آينده دين پيوند مي داد. برپايه اين اعتقاد جهان بدست امام دوازدهم با عدل و داد پر مي شود پس از آنكه با ستم و جور آكنده گردد. با ظهور امام مهدي (ع) جامعه آرماني اسلامي، كه در آن استعداد هاي انساني به اوج شكوفائي مي رسد و بركات الهي به غايت نازل مي شود، تحقق مي يابد.
معنويت و سياست
مباني فكري، انگيزه ها، اهداف، شعار ها، رهبري، و شيوه هاي مبارزه در اين انقلاب متفاوت با همه انقلاب هاي جهان بود. آن هسته اصلي كه ابعاد مختلف اين انقلاب را شكل مي داد و آن را متمايز از ديگر حركت ها مي نمود يك چيز بود: معنويت اسلامي. آنچه اين انقلاب در پي آن بود پيوند زدن زندگي با معنويت اسلامي بود. صورت معنوي به زندگي اجتماعي دادن ويژگي اصلي اين انقلاب بود. اين هسته بود كه همه وجوه اين انقلاب را خصلتي انحصاري مي بخشيد. استقلال و آزادي و آباداني و رفاه و پيشرفت مادي مطلوب بود، اما در سايه اسلام. آنچه مردم ايران در پي آن بودند آوردن اسلام به زندگي اجتماعي و دنيوي بود. ماديت و معنويت و دنيا و آخرت در اين بينش به هم پيوسته اند. نه آسايش دنيوي بدون ارتباط با خدا مطلوب بود، نه معنويت در انزوا و گسسته از زندگي دنيا جاذبه اي داشت. دين در اين بينش يك نظام يكپارچه است كه دنيا و آخرت انسان را به عنوان دو مقطع از حيات انساني با هم مرتبط مي بيند و آباداني و خرمي هردو را مي خواهد. اين انديشه عميق در كنار آن الگوهاي تاريخي و آن تصوير از آينده با رهبري يگانه مردي از تبار ابراهيم بت شكن و سلاله پيامبر خاتم، و امتي مؤمن و آگاه و شجاع، انقلابي را آفريد كه در بهمن پنجاه و هفت در مقابل چشمان حيرت زده جهانيان حكومت مقتدر و مسلح و مورد حمايت قدرت هاي جهاني را سرنگون كرد، واقعه اي كه دنيا را لرزاند و جهانيان را در شگفتي فروبرد، سقف نظام جهاني را شكافت و نظمي نو درانداخت.
رسالت امروز ما
اينك بيست و پنج سال از آن واقعه عظيم مي گذرد. انقلاب از فراز و نشيب هاي بسياري عبور كرده است. دشمنان داخلي و خارجي انقلاب بحران هاي سهمگيني را براي نابودي اين نهال نوپا بوجود آوردند. با ايثارگريها، جانبازي ها، از خود گذشتگي ها و فداكاريهاي همرزمان شهداي پنجاه و هفت، انقلاب همچنان با سربلندي به راه خود ادامه مي دهد. تهديد هاي قدرت هاي جهاني و توطئه هاي عمال داخلي آنها به اشكال مختلف بصورت بسي پيچيده تر از گذشته ادامه دارد. بقاء و موفقيت انقلاب همچنان بصيرت، حكمت، تدبير، ايمان، شجاعت، مقاومت و فداكاري مي طلبد. خط اصلي انقلاب همان خط است. رهبري انقلاب همان رهبري است. اهداف و خواسته ها همان است. ماديت و معنويت، دين و دنيا، و رفاه و توسعه در سايه اسلام. گروه ها و فعالان سياسي و دولت مردان وقتي همراه با ملت اند و ملت را به همراه خود دارند كه تفكر و اهداف آنها را داشته باشند. مردم نه آزادي و توسعه و رفاه بدون اسلام و معنويت را مي خواهند، نه به دينداري بدون آزادي و توسعه و رفاه بسنده مي كنند. نه به بهانه پيشرفت و توسعه، فساد و بي بند وباري و اباحي گري را مي پذيرند و نه به بهانه ديانت تحجر و استبداد و عقب ماندگي را تحمل مي كنند. از آنجا كه اين انقلاب مخالف سلطه ي قدرتهاي خارجي و مخالف هرزگي و بي بندوباري داخلي است، در داخل و خارج دشمنان بسياري دارد و خواهد داشت که هيچگاه از دشمني و فتنه گري دست برنخواهند داشت و همه امکاناتشان را براي تضعيف اين انقلاب بسيج و همه مزدورانشان را براي شيطنت و فتنه گري گسيل خواهند کرد. تنها راه موفقيت انقلاب و غلبه اش بر دشمنان برخورداري از پشتوانه عظيم ملي است. همانگونه كه وحدت و يكپارچگي و يكدلي مردم و عشق و تبعيتشان نسبت به رهبري موجب پيروزي انقلاب شد، حفظ آن وحدت براي بقاء موفق انقلاب نيز ضروري است. حمايت و همراهي مردم نسبت به مسؤلين نيز بستگي به تدبير و خلوص و كار عاشقانه آنها دارد. انحراف از آرمانهاي مادي و معنوي انقلاب در اركان انقلاب خلل وارد خواهد نمود. مردم طالب محو ستم و تبعيض و فساد، استقرار عدالت، توسعه و آباداني و حركت در چارچوب ارزش هاي اسلامي مي باشند. خودكامگي و سوء استفاده از امكاناتي كه با خون صد ها هزار شهيد و جانباز و مجاهدت ها و مرارت هاي بسيار بدست آمده نه پنهان و نه بي پاسخ خواهد ماند. ديروزٍ انقلاب غرور آفرين و پيروزمند بود، فرداي انقلاب در گرو عملكرد امروز ماست. اميد كه با هوشياري و پشتكار و ايثار ملت و دولت شاهد استقامت و اقتدار روز افزون اين نظام مقدس باشيم.
در بيست و ششمين بهار آزادي ياد همه شهيدان، خاصه لاله هاي پرپري كه در بهمن خونين پنجاه و هفت با ريختن خون هاي سرخشان در سنگفرش خيابان ها و كوچه ها بهاران سبز با طراوت را به زمستان سرد و پژمرده آوردند هموداره در دلهاي آزادگان عاشورائي جاودانه باد. مباد كه هرگز آن خاطرات سبز در خاطره تاريخ كمرنگ گردد.

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست