فنائی اشکوری، از صاحبنظران در فلسفه اسلامی، اخلاق و فلسفه دین، در گفتوگویی مفصل، چشماندازی روشن و در عینحال نقادانه از وضعیت فلسفه در ایران معاصر ترسیم میکند. او از گسستهای ناپیدا در سنت فلسفی ایران سخن میگوید، از شکاف میان «آموزش فلسفه» و «تفکر فلسفی»، و از اینکه چگونه فلسفه، از ساحت نخبگان باید به زیست عمومی جامعه بازگردد.
روز جهانی فلسفه، یادآور این حقیقت است که تمدنها، بیش از آنکه با تکنولوژی یا ثروت برپا شوند، با تفکر و اندیشه زنده میشوند. هر جامعهای که از تعمق تهی شود، دیر یا زود از معنا نیز تهی خواهد شد. فلسفه در معنای راستین خود، نه علمی برای نخبگانِ کلاس درس، بلکه شیوهای از زیستن است: هنر پرسیدن، تردید در بدیهیها و جستوجوی حقیقت در میان پیچیدگیهای زندگی.
ایران، سرزمین دیرینه تأملات حکمی است؛ از «تأمل عقلانی» در فارابی تا «نور اشراقی» سهروردی و «حکمت متعالیه» صدرالمتألهین، راه درازی پیمودهایم. با اینحال در روزگار کنونی، پرسش از وضعیت تفکر فلسفی در ایران، پرسشی اساسی است: آیا میراث حکمت ما توانسته در برابر تحولات فکری، علمی و فرهنگی عصر جدید زنده بماند؟ فلسفه ما امروز کجاست و چه نسبتی با مسائل زیستۀ انسان معاصر دارد؟
محمد فنائی اشکوری، از صاحبنظران در فلسفه اسلامی، اخلاق و فلسفه دین، در گفتوگویی مفصل، چشماندازی روشن و در عینحال نقادانه از وضعیت فلسفه در ایران معاصر ترسیم میکند. او از گسستهای ناپیدا در سنت فلسفی ایران سخن میگوید، از شکاف میان «آموزش فلسفه» و «تفکر فلسفی» و از اینکه چگونه فلسفه، از ساحت نخبگان باید به زیست عمومی جامعه بازگردد.
در تحلیل او، بحران فلسفی جهان معاصر بیش از آنکه نظری باشد، بحران در خودِ اندیشیدن است. از نگاه اشکوری، فلسفه ایرانی در نقطه تلاقی دو میراث ایستاده است: حکمت اسلامیِ درونزای سنت و فلسفه مدرنِ وارداتی غرب. نسبت این دو هنوز به طور روشن تعیین نشده است. او بر آن است که بدون گفتوگوی انتقادی و فهم عمیق متقابل، نه سنت میبالد و نه مدرنیته درست درک میشود.
فنائی با نگاهی دردمندانه به آموزش فلسفه در دانشگاههای کشور، بر لزوم عبور از «آموزش حافظهمحور» به «تفکر انتقادی و مسئلهمحور» تأکید میکند و معتقد است تا زمانی که فلسفه در مدرسه و دانشگاه صرفاً به بازگویی آراء افلاطون، ارسطو یا ملاصدرا فروکاسته شود، نه تفکر نو پدید میآید و نه فیلسوف جدید. او فلسفه را نه «درس»، بلکه «تمرینِ اندیشیدن» میداند و میگوید: «فلسفه اگر به زندگی نیاید، از جوهر خود تهی میشود؛ باید آن را از عرش به فرش آورد تا در میان مردم تنفس کند».
این گفتوگو، سفر و سیاحتی است در لایههای عمیق حکمت و پرسشی است از آینده تفکر در ایران؛ از نسبت میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، از اخلاق و فناوری گرفته تا زبان فلسفی فارسی و نقش زنان فیلسوف در اندیشه معاصر. اشکوری در پایان گفتوگو از مسئولیت نسل جدید فیلسوفان سخن میگوید؛ نسلی که باید هم ریشه در خاک حکمت ایرانی ـ اسلامی داشته باشد و هم چشم به افقهای نوین عقلانیت انسانی بدوزد.
روز جهانی فلسفه، بهانهای است برای بازاندیشی در نسبت ما با تفکر؛ فرصتی برای آنکه از خود بپرسیم: آیا هنوز به فلسفه بهمثابه راهی برای خوب زیستن میاندیشیم؟ و آیا در میان صداهای شتابزده این جهان، هنوز مجال شنیدن صدای خاموش تفکر را داریم؟
در ادامه مشروح گفتوگو را با هم میخوانیم:
ایکنا- آیا میتوان از تداوم سنت فلسفی در ایران معاصر سخن گفت، یا با نوعی گسست و وقفه در تفکر فلسفی مواجه هستیم؟
هرچند تفکر فلسفی در ایران معاصر همواره با دشواریها، کاستیها و محدودیتهایی همراه بوده است، اما نمیتوان از گسست سخن گفت. سنت فلسفی ایران، با همه فراز و فرودهایش، همچنان تداوم دارد. وجود کرسیهای تدریس در حوزه های علمیه و دانشگاهها، انتشار کتابها و مجلات تخصصی، برگزاری نشستها و همایشها و فعالیتهای فلسفی پژوهشگران، همه نشانههایی از پویایی نسبی این سنت هستند.
با این حال، اگر فلسفه را نه صرفاً دانش، بلکه تفکر بدانیم، باید پذیرفت که فلسفه در ایران بیشتر در محدوده نخبگان باقی مانده و هنوز به نحوی گسترده در فضای عمومی رسوخ نکرده است. با وجود این، نمیتوان گفت تفکر فلسفی کاملاً از حیات اجتماعی جداست؛ گرچه هنوز محدود، اما گاه در قالب گفتوگوهای عمومی، رسانهها و تلاشهایی مانند فلسفه برای کودکان و اخلاق فناوری ظهور یافته است. برنامههایی مانند کارگاههای فلسفه برای کودکان در مدارس یا بحثهای رسانهای در مورد اخلاق هوش مصنوعی در برنامههای تلویزیونی، نمونههایی از این نفوذ تدریجی هستند که میتوانند به عنوان بستری برای گسترش تفکر فلسفی در لایههای وسیعتر جامعه عمل کنند.
البته امروز در کشور ما هیچ تناسبی میان شمار بیشمار فلسفه آموزان و تولید فکر فلسفی نیست. روزگاری بود که از میان پنجاه شاگرد حکمت، دستکم ده فیلسوف برمیخاست، اما امروز، از هزاران سرگشته این وادی، به دشواری میتوان چند فیلسوف یافت. متفلسفان بسیارند و فیلسوفان اندک. آری، چراغ حکمت در ایران همچنان فروزان است، اما بدست اندک شماری. حال آنکه جمعیتی انبوه تنها با این نام، نانی به کف میآورند و حیف نانی میبرند. برای بسیاری از کسانی که در این وادی گام مینهند، آنچه اهمیت دارد، نه ژرفای اندیشه، که مدرک و عنوانی است که همچون کلیدی برای رسیدن به مقصودی بیرون از حکمت جستجو می کنند. فلسفه خواندن، برای اینان، نه سفر به اعماق وجود و نیل به معرفت که گذری است برای کسب موقعیت. البته همه ملامت متوجه مشتغلان به فلسفه نیست. بخش عمده این نقصان را باید در نگاه مدیران و اولیای امور جست؛ آنجا که نقش دانشآموخته فلسفه و افق پیشاروی او در هالهای از ابهام قرار دارد.
ایکنا- فضای فکری امروز ایران تا چه اندازه پذیرای تفکر فلسفی است و آیا فلسفه توانسته از حوزه نخبگان و آموزش رسمی فراتر رود و در عرصه عمومی حضور یابد؟
ایران امروز در مرحله گذار میان دو افق است: از یکسو، سنت فلسفه اسلامی که در مکتبهای فلسفی همچون؛ حکمت مشاء، اشراق و صدرایی ریشه دارد و از سوی دیگر، فلسفه جدید غربی که از قرن نوزدهم به واسطه ترجمه و دانشگاه وارد ایران شد. اما نسبت این دو ساحت هنوز به خوبی روشن نشده است. فلسفه غرب در ایران حضور یافته اما هنوز جایگاه و نسبتش با سنت فلسفی ما به درستی تعیین نشده است. طبیعی است که این فرایند زمانبر و گاه کند باشد. در دانشگاهها بیشتر با آموزش و انتقال مفاهیم فلسفه غربی روبرو هستیم، در حوزهها تأکید بر حکمت متعالیه و فلسفه صدرایی است. کتابها، مقالات و همچنین نشستها و همایشها با محوریت فلسفه تطبیقی میتوانند به غنیسازی متقابل هر دو سنت منجر شوند.
ایکنا- فلسفه در ایران معاصر تا چه حد توانسته با مسائل زیسته و واقعی جامعه پیوند برقرار کند و پاسخی برای پرسشهای بنیادین انسان ایرانی باشد؟
تفکر فلسفی در ایران کنونی – چه اسلامی و چه غربی – اغلب انتزاعی است و کمتر به پرسشهای زیسته جامعه ایرانی، مانند بحران هویت، نسبت دین و زندگی، اخلاق در عصر فناوری یا زیستجهان انسان معاصر میپردازد. فلسفه در ایران هنوز بیش از آنکه تفکر درباره زندگی باشد، آموزش و متنخوانی است. تأملات ذهنی باید در خدمت حل مشکلات عینی باشند. واقعا چه تعداد از رسائل ما به حل مسائل ما کمک کردهاند. با این حال، نمیتوان از نبود کامل این ارتباط سخن گفت؛ در سالهای اخیر توجه به پیوند فلسفه با زندگی روزمره، اخلاق، سیاست، تعلیم و تربیت و رسانه رو به افزایش است. این گرایش نوظهور میتواند فلسفه را از حاشیه به مرکز مسائل اجتماعی بکشاند و پاسخهایی به پرسشهای مرتبط با حیات فردی و اجتماعی انسان ارائه دهد. فلسفه سنتی ما بیشتر عرشی است ما باید ضمن حفظ عرشیت فلسفه، آن را فرشی نیز بکنیم و از آسمان به زمین بیاوریم، بطوری که در همه جا از عرش تا فرش و از آسمان تا زمین حضور داشته باشد. این تعلیم دین ماست. برخی طالب دنیایند و گروهی عاشق آخرت، اما قرآن نیز سکولاریزم و همه دنیاگریزی را رد میکند میگوید: بگو هر دو را می خواهم: ربنا آتنا فی الدنیا حسنَة و فی الاخرة حسنة.
ایکنا- مهمترین چالشهای آموزش فلسفه در دانشگاههای ایران چیست و ریشه حافظهمحوری، تقلید و کهنگی در نظام آموزشی فلسفه را در کجا باید جست؟
آموزش فلسفه در ایران با چالشهای ساختاری متعددی روبرو است. نظام آموزشی غالباً بر حفظ و بازتولید و حداکثر شرح آرای فیلسوفان متمرکز است، بدون آنکه بقدر لازم مهارت تفکر انتقادی و تحلیل مسائل نو را به دانشجویان بیاموزد. برای مثال، دانشجویان ممکن است به تفصیل با هستیشناسی و انسانشناسی افلاطون و ارسطو آشنا شوند، اما نتوانند این مفاهیم را در تحلیل مسائل معاصر مانند معنای زندگی، بحران محیط زیست یا چالشهای اخلاقی هوش مصنوعی به کار گیرند. ریشه این حافظهمحوری را میتوان در الگوهای آموزشی سنتی، کمبود منابع بهروز و فشار آزمونمحور جست، که تفکر خلاقانه را قربانی حفظیات میکند.
سرفصلهای درسی نیز نیازمند بازنگری اساسی است. در حالی که فلسفه معاصر غرب با فیلسوفانی مانند ویتگنشتاین، هایدگر و دریدا در برنامههای درسی گنجانده شده، اما توجه به مکاتب فکری غیرغربی مانند فلسفه شرق آسیا، فلسفه آفریقایی و اندیشههای بومی ناکافی است. همچنین، فقدان ارتباط نظاممند میان فلسفه و علوم طبیعی و انسانی، از عمق بخشی به آموزش فلسفه میکاهد. برای غلبه بر این کهنگی، میتوان از مدلهای بینرشتهای الهام گرفت و گاه در یک کلاس درس از دو استاد با تفاوت در رویکرد و پیشینه استفاده کرد، یا کارگاههای عملی برگذار کرد که دانشجویان را به نوشتن مقالات تحلیلی در مورد مسائل روز وادارد.
ایکنا- آیا فلسفه در دانشگاههای ایران به دانش آکادمیک صرف تقلیل یافته است یا هنوز میتوان از حضور تفکر زنده در این فضا سخن گفت؟
تجربه جهانی نشان میدهد که فلسفه آکادمیک و تفکر زنده میتوانند مکمل یکدیگر باشند. در ایران، شکاف میان فضای آکادمیک و جامعه نیازمند پلسازی است. ایجاد کرسیهای نظریهپردازی، برگزاری میزگردهای مشترک با حضور اندیشمندان و فعالان اجتماعی، و تأسیس نشریات تخصصی که بتوانند مباحث فلسفی را به زبان قابل فهم برای عموم ارائه دهند، از جمله راهکارهای ممکن است. علاوه بر این، برنامههایی مانند دعوت از فیلسوفان به پادکستها یا شبکههای اجتماعی، و تشویق دانشجویان به پروژههای کاربردی مانند تحلیل فلسفی سیاستهای آموزشی یا زیستمحیطی، میتوانند تفکر زنده را احیا کنند و فلسفه را از انزوا خارج سازند.
ایکنا- گفتوگوی میان فلسفه اسلامی و فلسفه غربی در ایران چه جایگاهی دارد و چه موانعی مانع شکلگیری زبان مشترک میان دانشگاه و حوزه شدهاند؟
گامهایی برای گفتوگو میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب برداشته شده است، اما راهی طولانی در پیش است. یکی از موانع اساسی، ناآشنایی متقابل است: بسیاری از حوزویان با زبان و مفاهیم فلسفه غربی آشنا نیستند و بسیاری از دانشگاهیان از مبانی فلسفه اسلامی و زبان سنتی آن بیخبرند. بدون ایجاد زبان و زمینه مشترک، گفتوگوی واقعی و ثمربخش دشوار است. این ناآشنایی ریشه در جدایی تاریخی نهادهای آموزشی دارد. حوزههای علمیه بر متون کلاسیک عربی تمرکز کردهاند و دانشگاهها بر ترجمههای غربی تکیه دارند، که این امر به جای تبادل پویا، آنها را در دو مسیر متفاوت سوق می دهد.
گفتوگوی میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب نیازمند ایجاد پلهای مفهومی و روششناختی است. برای نمونه، میتوان مقایسههای نظاممندی بین مفهوم «وجود» در فلسفه صدرایی و «هستی» در فلسفه هایدگر، یا بین «عقل نظری و عملی» در فلسفه اسلامی و «عقلانیت ابزاری» در غرب انجام داد. برگزاری نشستهای مشترک بین حوزه و دانشگاه و تأسیس شاخههای میانرشتهای گامهای مثبتی در این مسیراند. علاوه بر این، طرحهایی مانند ترجمههای دوسویه متون کلیدی – از ابنسینا و ملاصدرا به انگلیسی یا از آکوئیناس و کانت به فارسی – و نشستهای آنلاین مشترک، میتوانند به کاهش موانع زبانی و فرهنگی کمک کنند و زمینهای برای تعمیق ارتقای تفکر فلسفی فراهم آورند.
ایکنا- وضعیت فلسفههای مضاف و مطالعات میانرشتهای در ایران چگونه است و تا چه اندازه توانستهاند به تولید اندیشه بومی و کاربردی منجر شوند؟
در سالهای اخیر توجه به فلسفههای مضاف – مانند فلسفه علم، اخلاق، هنر، حقوق و سیاست – رو به افزایش است و کوششهایی برای پیوند دادن فلسفه با دیگر حوزههای معرفت انجام شده است، اما هنوز در مرحله آغازین است و کمتر به چارچوبهای بومی و کاربستهای عملی انجامیده است. برای نمونه، در فلسفه فناوری، نه تنها باید با نظریههای غربی آشنا شد، بلکه باید تأثیر فناوریهای نو بر سبک زندگی، خانواده و ارزشهای اجتماعی در ایران را نیز مورد بررسی قرار داد. این بررسیها میتوانند شامل تحلیلهایی بر پایه سنتهای اسلامی – ایرانی مانند مفهوم «عدالت» در فلسفه فارابی و کاربرد آن در مسائل سیاسی معاصر باشند، که هنوز به طور گستردهای نادیده گرفته شده است.
با وجود این، پیشرفتهایی مانند تأسیس مراکز مطالعاتی میانرشتهای در برخی دانشگاهها و انتشار برخی مجلات در حوزه فلسفههای مضاف، نشاندهنده ظرفیت رو به رشد است. برای دستیابی به اندیشه بومی، لازم است پروژههایی مانند فلسفه هنر یا محیط زیست با الهام از حکمت و عرفان اسلامی – ایرانی یا اخلاق هوش مصنوعی بر پایه الهیات و معارف اسلامی، اولویتبندی شوند تا فلسفه از حالت نظری محض به مبنایی برای حل مسائل عینی جامعه تبدیل شود.
ایکنا- نقش زبان در تفکر فلسفی ایرانی چیست و تا چه حد ترجمهمحوری مانع از تولید اندیشه اصیل شده است؟ آیا زبان فارسی ظرفیت لازم برای بیان مفاهیم فلسفی جدید را دارد؟
زبان و ترجمه نقش بنیادی در رشد فلسفه در ایران دارند. ترجمههای فلسفی در آشنایی ما با اندیشه غربی بسیار مؤثر بودهاند، اما اتکای صرف به ترجمه میتواند مانع از تولید اندیشه اصیل شود. این اتکا اغلب به سطحینگری منجر میشود، مفاهیم غربی بدون بومیسازی، به صورت خام در متون فارسی گنجانده میشوند و از غنای فرهنگی ایرانی دور میمانند.
آشنایی با زبانهای اصلی فلسفه، به فهم دقیقتر اندیشهها کمک میکند، اما اگر ترجمهها درست و دقیق باشند، میتوانند تا حدی این نقیصه را جبران کنند. زبان فارسی توان بالقوه برای بیان مفاهیم فلسفی را دارد، چنانکه ابن سینا در «دانشنامه علایی»، سهروردی و خواجه نصیر در آثار خود کوشیدند زبان فلسفی فارسی را به کار گیرند، اما این جریان ناتمام ماند و این سنت بطور جدی تداوم نیافت. بازسازی و گسترش زبان فلسفی فارسی ضرورتی جدی است. امروزه، چالشهای زبانی در فلسفه چندبعدی است: اول، نیاز به استانداردسازی اصطلاحات فلسفی و ایجاد فرهنگنامههای تخصصی؛ دوم، پرورش مترجمانی که هم به زبانهای مبدأ و مقصد مسلط باشند و هم با مبانی فلسفی آشنا باشند؛ سوم، توسعه زبان فارسی برای بیان مفاهیم پیچیده فلسفی معاصر.
ایکنا- پیوند تاریخی فلسفه با عرفان، دین و ادب در ایران چه جایگاهی در روزگار معاصر دارد و آیا هنوز این ارتباط زنده و پویاست؟
در سنت فکری ایران، فلسفه همواره در گفتوگویی پویا با عرفان و دین قرار داشته است. این پیوند ژرف را میتوان در آثار فارابی، ابن سینا و به ویژه سهروردی مشاهده کرد که کوشید فلسفههای یونانی، ایرانی و اسلامی را با عرفان اسلامی تلفیق کند، یا در نظام فلسفی ملاصدرا که به «حکمت متعالیه» نامور شد و عقلگرایی فلسفی را با کشف عرفانی و آموزه های قرآنی درآمیخت. در دوران معاصر، این سنت در آثار اندیشمندانی مانند: امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی، آیتالله حسنزاده آملی و استاد جوادی آملی تداوم یافته است.
پیوند عرفان و ادبیات نیز همواره در ایران مستحکم بوده است، بطوری که عرفان اسلامی- ایرانی را نمی توان از ادبیات و شعر فارسی جدا کرد. فلسفه ما نیز با ادبیات در گذشته چندان بی ارتباط نبوده، داستانهای رمزی ابن سینا و سهروردی نشانگر این پیوند است و نشان می دهد که حکیمان ما اندیشههایی داشتند که احساس میکردند باید با زبان ادبی بیان کنند. حتی شکلهایی از رمان فلسفی هم در سنت ما وجود داشته است، مانند داستان حی بن یقضان از ابن طفیل اندلسی که از ابن سینا الهام گرفت و در جهان غرب بسیار مورد توجه و اثرگذار گردید. اما این سنت متأسفانه در جهان اسلام تداوم نیافت، در حالیکه در غرب از گذشته تا به امروز بسیار رایج بوده است. رمانهای فلسفی نوعی ژانر ادبی هستند که تفکر فلسفی را در میان جمع بیشتری از مردم ترویج می کنند. بازسازی ارتباط فلسفه و ادبیات میتواند زبان فلسفه را غنیتر و تأثیرگذاری اجتماعی آن را افزایش دهد. البته رمان فلسفی در کشور ما هم به صورت ضعیفی در حال شکلگیری است و همچنین در شعر برخی از شاعران معاصر، عناصری از عرفان فلسفی دیده میشود که میتواند با تحلیلهای فلسفی بازخوانی شود و برنامههایی مانند کارگاههای ادبی – فلسفی در دانشگاهها می توانند این پیوند را احیا کنند. این پویایی نه تنها به حفظ هویت فرهنگی کمک میکند، بلکه فلسفه را از انزوای آکادمیک نجات میدهد و به گفتوگویی زنده با نسل جوان تبدیل میسازد.
ایکنا- آیا میتوان از فلسفهای به نام «فلسفه ایرانی» سخن گفت یا فلسفه ذاتاً جهانی است و به ملت خاصی تعلق ندارد؟
بحث درباره «فلسفه ایرانی» نیازمند تدقیق مفهومی است. اگر مقصود، سنت حکمی ایران پیش از اسلام باشد، میتوان به حکمت خسروانی اشاره کرد که سهروردی از آن سخن گفته است، هرچند منابع مکتوب اندکی از آن برجای مانده است. پس از اسلام، فلسفه در ایران در چارچوب فلسفه اسلامی رشد کرد، اما از عناصر فرهنگی و فکری ایرانی نیز تأثیر پذیرفته است. این تأثیرپذیری البته در عرفان بیش از فلسفه است، به عنوان نمونه تأثیرپذیری عرفان اسلامی از آیین جوانمردی ایرانی بسیار پررنگ است.
توجه به این نکته اهمیت دارد که فلسفه ذاتاً امری جهانی است و باید بر اساس معیارهای عقلانی و استدلالی سنجیده شود. فلسفه جستوجوی حقیقت است نه امری ملی یا نژادی. همانگونه که فیزیک یا منطق جهانیاند، فلسفه نیز باید بر پایه استدلال و عقلانیت فهمیده شود، نه بر مبنای دلبستگی های قومی یا فرهنگی. ایران یکی از بسترهای مهم رشد فلسفه بوده است، اما فلسفه ایرانی به معنای «فلسفه در ایران»، نه «فلسفهای مخصوص ایرانیان» است. همانگونه که از «فلسفه آلمانی» یا «فلسفه فرانسوی» سخن میگوییم، میتوان از «فلسفه در ایران» نیز سخن گفت به معنای مشارکت فیلسوفان ایرانی در سنت جهانی فلسفه.
ایکنا- مواجهه ایرانیان با فلسفه غرب در دوران معاصر را چگونه میتوان توصیف کرد و آیا شرایط برای مواجههای خلاق و انتقادی فراهم شده است؟
مواجهه ایرانیان با فلسفه غرب را میتوان به سه دوره تاریخی تقسیم کرد: دوره نخست؛ با ترجمه آثار فیلسوفان غربی در دوره قاجار آغاز شد؛ دوره دوم؛ با آموزش نظاممند فلسفه غرب در دانشگاهها ادامه یافت، و دوره سوم؛ به مقایسه و نقد این اندیشهها می پردازد. اکنون ضمن ادامه دادن به مقایسه و نقد، زمان آن فرا رسیده است که به مرحله چهارم، یعنی تولید فلسفه اصیل بر اساس گفتوگوی انتقادی با سنتهای مختلف فکری وارد شویم. تقلید صرف از فلسفه غرب، یا طرد کامل آن، که متأسفانه هر دو در ایران رایج است، راه به جایی نمی برد. راه صحیح، نقد متقابل و گفتوگوی سازنده و کوشش برای رسیدن به سنتزی مولد است.
ایکنا- آیا فلسفه غرب هنوز برای ما «دیگری» محسوب میشود یا میتوان آن را بخشی از میراث فکری مشترک بشریت دانست؟
در قلمرو معرفت، مرزهای جغرافیایی و فرهنگی نمیتوانند مانع تعامل فکری شوند. فلسفه، چونان کوشش عقلانی برای فهم جهان و حیات انسان، میراث مشترک همه بشریت است. ما باید با سنتهای فلسفی مختلف – از فلسفه یونان باستان تا فلسفه معاصر اروپا، از حکمت هندو تا فلسفه چینی – آشنا شویم و آنها را با نگاهی نقادانه بررسی کنیم. میتوان با جذب انتقادی اندیشههای فلسفی دیگر، به بازسازی سنتهای فکری بومی پرداخت. آینده فلسفه در ایران در گرو نگاهی جهانی، آزاداندیشی و خلاقیت فکری است که هم از سنتهای بومی بهره گیرد و هم با دستاوردهای فکری دیگر ملل گفتوگو کند. فلسفه جستجوی صادقانه برای رسیدن به حقیقت است. فیلسوف به هر جا که نشانی و سرنخی از حقیقت ببیند سر می زند و با هر کس که در این مسیر حرکت میکند همسفر و همراه است. بیگانه و دیگری که باید از آن فاصله گرفت جهل و باطل است، نه غرب و شرق و هیچ چیز دیگر.
ایکنا- چه جریانها و مکاتب فکری نوینی در فضای فلسفی ایران معاصر شکل گرفتهاند و چه تأثیری بر جهتگیری فکری جامعه داشتهاند؟
در دهههای اخیر، فلسفه تحلیلی با تمرکز بر روششناسی و وضوح مفهومی، جایگاه مناسبی در فضای دانشگاهی ایران یافته است. این جریان به ویژه در حوزههایی مانند فلسفه ذهن، فلسفه زبان و معرفتشناسی بیشتر مورد توجه واقع شده است است. به موازات آن، فلسفههای قارهای از جمله پدیدارشناسی، هرمنوتیک و فلسفه میانفرهنگی نیز با استقبال روبهرو شدهاند. در این زمینه میتوان به ترجمه و تفسیر آثار هوسرل، هایدگر و گادامر در مراکز علمی اشاره کرد. نکته حائز اهمیت، ظهور جریانهای تلفیقی است که در پی ایجاد گفتوگو بین این سنتهای فلسفی مختلف باشند. مثلا مطالعه تطبیقی میان این مکاتب با مکاتب فلسفی اسلامی میتواند به غنای تفکر فلسفی در ایران کمک شایانی کنند.
ایکنا- نقش و جایگاه زنان در تولید و آموزش فلسفه در ایران چیست و آیا میتوان از شکلگیری منظر یا پرسشگری زنانه در فلسفه سخن گفت؟
حضور فزاینده زنان در عرصه فلسفه ایران، تحولی قابل تأمل در چند دهه اخیر بوده است. امروزه شاهد حضور پررنگ زنان به صورت دانشجو یا در مقام استادی در دانشگاهها، پژوهش در مراکز علمی هستیم. این مشارکت روزافزون، به تنوع دیدگاهها میانجامد و مسائل و دغدغههای جدیدی را به گفتمان فلسفی وارد میکند، بیآنکه الزاماً به معنای فمینیستی شدن فلسفه باشد. با این حال، هنوز مسیری طولانی برای رسیدن به تعادل جنسیتی در فعالیت های فلسفی و تولید نظریههای فلسفی پیش رو داریم. مشارکت زنان در فعالیت های فلسفی موجب می شود به ابعاد و زوایایی از فلسفه توجه شود که تاکنون کمتر دیده شده است. اگر زنان در مباحث فلسفی و همینطور دیگر رشتههای علمی همان مباحث موجود را مطرح کنند و همان راهی را بروند که تاکنون طی شده، انتظار تحولی را نباید داشت. آنچه تاکنون در رشتههای علوم اسلامی توسط زنان رخ داده تکرار همان مباحث موجود با ادبیات موجود است و شاهد نوآوری و ابتکار نیستیم، از همین رو اثرگذاری و جریان آفرینی هم به چشم نمی خورد. انتظار می رود ورود زنان به این حوزه ها آغازی باشد برای دیدن مسائل از زاویه دیگر و با حساسیتهای متفاوت و بروز خلاقیت و ابتکار و تحول در این حوزهها و گشودن افقهای نو و این البته اتفاق نیفتاده است. این سخن ربطی به فمینیسم ندارد. شاید همین بیم بوده است که مانع تحقق این انتظار شده است، از این رو باید این معنا را تبیین کرد. نکته کلیدی توجه به فرق «تنوع و تقابل» است. تنوع حکمت آفرینش و برکت خیز است و این نگاه، دو جنس را مکمل یکدیگر در همۀعرصهها می بیند، نه مقابل یکدیگر.
ایکنا- فلسفه در برابر پدیدههای نوینی چون هوش مصنوعی، فناوریهای زیستی و تحولات انسانشناختی چه وظیفهای دارد و چگونه میتواند نسبت اخلاقی و معنایی ما با این پدیدهها را تبیین کند؟
در عصر انقلاب دیجیتال و پیشرفتهای شگرف در حوزه هوش مصنوعی و زیستفناوری، فلسفه با مسائل بیسابقهای روبرو شده است. پرسشهایی از قبیل ماهیت هوشیاری در موجودات مصنوعی، حریم خصوصی در عصر کلاندادهها، اخلاق زیستی در مهندسی ژنتیک و بطور کلی مواجهه درست با تکنولوژی نیازمند تأمل فلسفی عمیق هستند. فلسفه وظیفه دارد این پدیدهها را از منظر اخلاقی، انسانشناختی و معنایی تحلیل کند. تفکر فلسفی میتواند ما را از ابزارزدگی و ازخودبیگانگی مصون دارد و امکان بهرهمندی خردمندانه از دستاوردهای فناوری را فراهم سازد. فیلسوفان ایرانی میتوانند با بهرهگیری از میراث غنی حکمت اسلامی (که اعم است از فلسفه به معنای خاص) در حوزههایی مانند فلسفه نفس و حکمت عملی و استفاده از تجربههای دیگر ملل به این مباحث بپردازند و افقهای تازهای را بگشایند.
ایکنا- تا چه اندازه میتوان گفت بحرانهای فکری و فرهنگی جامعه ایران ناشی از غفلت از فلسفه و تفکر فلسفی است؟
غفلت از فلسفه همان غفلت از تفکر است. تمدن بدون تفکر شکل نمیگیرد. بسیاری از بحرانهای فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی ما ریشه در ضعف تفکر فلسفی دارد. برای نمونه، بحرانهای اخلاقی تنها با خطابه و بیانیه حل نمیشوند، بلکه نیازمند تبیین فلسفی، تعلیم و تربیت مبتنی بر عقلانیت و بازاندیشی در آموزه های دینی است. همچنین مسائل پیچیده زیستمحیطی تنها با راهکارهای فنی پاسخ داده نمیشوند، بلکه نیازمند تأمل در مبانی فلسفی رابطه انسان و طبیعت هستند. همین سخن در حوزههای دیگر مانند اخلاق، هنر، رسانه، سبک زندگی، و سلامت روحی و معنوی جاری است. فلسفه اگر ناظر به نیازهای واقعی جامعه نباشد و صرفاً در مباحث انتزاعی بماند، نمیتواند به حل مشکلات یاری رساند. صرف رشد کمی فلسفهخوانی و به راه انداختن مراکز و دانشکدههای فلسفی لزوما به معنای رشد تفکر نیست. بسیارند کسانی که فلسفه را تقلیدی می خوانند و بجای رهایی از تعصبات و جزمهای بیپایه زندانی تعصبات و جزمهایی تازه میشوند. بنابراین نوع مواجهه با فلسفه و شیوۀ درست تربیت فلسفی مهم است.
ایکنا- نسل جدید فیلسوفان ایرانی چه مسئولیتهایی در احیای سنت فلسفی و نوسازی آن در پرتو نیازهای زمان دارند؟
نسل جدید فیلسوفان ایران با مسئولیتی خطیر روبرو هستند؛ آفرینش فلسفهای که هم ریشه در سنتهای بومی داشته باشد و هم پاسخی به مسائل جهان معاصر باشد. این نسل باید با تسلط بر میراث حکمی و فلسفی اسلامی و آگاهی از جریانهای جهانی فلسفه، اندیشههایی ارائه دهد که هم اصالت داشته باشد و هم کارآمدی و گرهگشایی. ما از تراث فلسفی گرانقدری برخورداریم. گذشتگان ما با مساعی بیدریغ خویش راه تفکر فلسفی را هموار کرده و بستر و زمینه مناسبی برای فلسفه ورزی فراهم کردهاند، حفظ و پیشبرد و بسط این دستاورد وظیفه نسل جدید است.
نگاه غالب سنتی ما به فلسفه، نگاه الهیاتی بوده است و از فلسفه عمدتا برای حل مسائل الهیاتی بهره بردهایم. نگاه غالب و رایج فعلی نیز در فلسفه اسلامی همین است و چندان تحولی در این جهت پیش نیامده است. البته رویکرد الهیاتی به فلسفه بسیار اهمیت دارد و مبنا و پایه برای فلسفهورزی در عرصههای دیگر است. ما نه تنها نباید از این رویکرد اعراض کنیم که باید با قوت آن را ادامه دهیم و بلکه باید آن را روزآمد کنیم و به پرسشها و چالشهای الهیاتی جدید نیز بطور جدی بپردازیم. تمام سخن این است که تلقی ما از فلسفه نباید محدود به این رویکرد شود و دغدغههای فلسفی ما نباید تنها در این چارچوب باشد، بلکه فلسفه چونان نظام عقلانیت باید همه عرصههای مرتبط با حیات انسان را دربرگیرد، چرا که در هیچ عرصه و صحنهای بی نیاز از خردورزی نیستیم.
ایکنا- فلسفه چه کارکرد اجتماعی میتواند در حل بحرانهای اخلاقی، هویتی و سیاسی جامعه ایران داشته باشد؟
فلسفه فن نیکو زیستن است و انسان موجودی اجتماعی است (بالطبع یا بالاضطرار) و نیکو زیستن انسان بدون زیست اجتماعی ممکن نیست. فلسفهای که به این ساحت از زیست انسان توجه نکند، فلسفهای ناقص و ابتر است. بله، فلسفه باید به ما بگوید ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود و به کجا میروم. «آمدنم بهر چه بود»، یعنی باید بدانم چگونه زندگی کنم تا زندگی من معنادار باشد و به هدف و غایت مطلوب برسد. البته تنها فلسفه نیست که پرسش چگونه زیستن را باید از آن پرسید. برای پاسخ به این پرسش به دین و علوم دیگر نیز نیازمندیم. به عبارت دیگر، با همراهی عقل، وحی و تجربه میتوان و باید به پاسخ این پرسش رسید. بنابراین فلسفه یک رکن مهم در یافتن پاسخ به پرسش چگونه زیستن است. زیست انسان هم بعد فردی دارد و هم بعد اجتماعی و فلسفه باید در هر دو بعد ما را یاری کند. فلسفه میتواند با ارائه چارچوبهای مفهومی دقیق، به حل بحرانها و تعارضات اجتماعی کمک کند. با توسعه فلسفههای اجتماعی و تولید علوم انسانی مناسب با فرهنگ اسلامی می توان الگوی مناسب حیات انسانی را طراحی کرد و زمینههای گفتوگوی سازنده بین فرهنگهای گوناگون و گروههای مختلف اجتماعی را فراهم آورد. فلسفه میتواند با نقد عقلانیت ابزاری و دنیوی حاکم بر جهان مدرن، راههای بدیل یا مکمل برای ساماندهی زندگی اجتماعی ارائه دهد.
ایکنا- برای بازسازی و تقویت تفکر فلسفی در ایران چه گامهای عملی باید برداشت و نقطه آغاز این تحول را در کجا میتوان دید؟
برای نهادینه کردن تفکر فلسفی در ایران، اقدامات زیر ضروری به نظر میرسد: اصلاح نظام آموزش فلسفه و بازنگری در سرفصلهای درسی فلسفه با تأکید بر مهارتهای تفکر انتقادی، توسعه شاخه های میانرشتهای مانند فلسفۀ هنر، فلسفه فناوری و فلسفه محیط زیست، تدوین تاریخ جامع فلسفه اسلامی، شناسایی، معرفی و انتشار آثار اندیشمندان مسلمان گذشته (احیای تراث)، تدوین دایرهالمعارفها و فرهنگنامههای فلسفی ایرانی، ترجمه هدفمند آثار فلسفی مهم از فرهنگ های دیگر و گسترش ارتباط با مراکز فلسفی جهان و بطور خاص کشورهای مسلمان. افزون بر این، نهادینه کردن تفکر فلسفی از دوران کودکی از گامهای ضروری در این راه است.
ایکنا- مهمترین توصیه به دانشجویان و علاقهمندان فلسفه برای ورود آگاهانه و اصیل به این مسیر چیست؟
اگر به فلسفه علاقهمند هستید، فلسفه را عمیق بخوانید. فلسفه فن اندیشیدن است، نه صرف دانستن اندیشهها، سفری است به سوی حقیقت، نه تکرار گفتههای گذشتگان. در فلسفه مقلد و متعصب نباشید، سعی کنید تحت تأثیر افراد، جریانها و مکتبها قرار نگیرید. در فلسفه فقط حقیقت مقدس و مطلوب است و لاغیر. فلسفه را برای فهم هستی و حیات و حل مسائل نظری و عملی بیاموزید. آن را در ارتباط با دیگر دانشها – از دین و عرفان گرفته تا علوم طبیعی و انسانی – ببینید. شجاعت پرسش از مسائل بدیهی انگاشته شده را در خود پرورش دهید. با سنت فلسفی خود آشنایی نقادانه داشته باشید و از گفتوگو با دیگر سنتهای فلسفی هراس نداشته باشید. به خاطر داشته باشید که فلسفهورزی مسئولیتی اخلاقی در قبال حقیقت و جامعه است. فلسفه در ایران معاصر، زنده است؛ اما تداوم این حیات در گرو اندیشیدن مستمر، گفتوگوی سازنده و جسارت در طرح پرسشهای بنیادین است.
مثل آئینه مشو محو جمال دگران
از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
در جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران