مواجهه حوزه علمیه با فلسفه غرب چگونه بود؟

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) محمد فنایی اشکوری، استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در نشست علمی «مواجهه حوزه علمیه با فلسفه غرب» با بیان اینکه فلسفه یونان در قرون اولیه از سوی مسلمین ترجمه شد و آن را آموختند و برای آن شرح و تفصیل نوشتند و آن را نقد کردند و با استفاده از میراث فکری اسلامی و یونانی، فلسفه اسلامی را سامان دادند، ولی بعد از فارابی و ابن سینا ماهیت جدیدی یافت، گفت: در فلسفه اسلامی توحیدمحوری به عنوان وجه تمایز با فلسفه یونانی مطرح و نیز نبوت و حیات پس از مرگ و قیامت از سوی فلاسفه اسلامی وارد فلسفه شد.

او با ذکر اینکه ما تصویر جامعی از فلسفه یونانی نزد فلاسفه اسلامی نداشتیم، چون دسترسی مستقیم وجود نداشت و برخی اشتباهات تاریخی هم رخ داد که مصداق آن نسبت دادن کتاب اثولوجیا به افلاطون بود، اضافه کرد: با وجود این فلسفه یونانی به فلسفه اسلامی جذب شد. در مرحله بعد فلسفه از عالم اسلامی به غرب رفت و آثار ابن سینا، ابن رشد و غزالی و… در اندلس ترجمه شد و تأثیر فلسفه ابن سینا در آکوئیناس و استادش و متکلمان بعد از آنها به خوبی دیده می‌شود.

فنایی اشکوری بیان کرد: فلاسفه قرون وسطا از فلسفه اسلامی بسیار آموختند و از طریق فلاسفه اسلامی با فلاسفه یونانی آشنا شدند و یاد گرفتند که چطور می‌توان از فلسفه ارسطویی برای دفاع از دین استفاده کرد؛ براهینی که آکوئیناس برای وجود خدا یا تجرد نفس ذکر کرد برگرفته از آرای ابن سینا بود. البته این مواجهه بعد از جنگ‌های صلیبی و پایان اندلس و نیز ترجمه آثار فلاسفه ایرانی و اسلامی به اروپا قطع شد و آخرین فردی که فلاسفه غربی با او آشنا شدند ابن رشد بود. این ارتباط به نحوی قطع شد که ملاصدرا و دکارت که در یک دوره می‌زیستند از وجود همدیگر مطلع نبودند، نکته‌‍ای که در ورود فلسفه یونانی به جهان اسلام و فلسفه اسلامی به غرب وجود دارد این است که این تأثیرات یک‌طرفه بود و تعاملی بین آنها شکل نگرفت و مبادله طرفینی انجام نشد تا اینکه به دوره جدیدی رسیدیم و فلسفه غربی از دوره مشروطه وارد جهان اسلام و ایران شد.

فنایی اشکوری تصریح کرد: محمدعلی فروغی که با فلسفه اسلامی، فلسفه غرب و زبان فرانسه آشنا بود، با تدوین تاریخ فلسفه غرب به جریان فلسفه در ایران خدمت بزرگی کرد. با تشکیل گروه فلسفه در دانشکده ادبیات به تدریج آثاری ترجمه شد. در حوزه هم اولین عالمی که به صورت جدی وارد بحث فلسفه شد علامه شعرانی بود؛ وی با فرانسوی آشنا بود و آثارش نشان می‌دهد که آشنایی عمیقی با فلسفه غرب داشت. متأسفانه کار علامه شعرانی از سوی معاصران و شاگردانش تداوم نیافت. به همین دلیل کار او مؤثر نبود و جریان‌ساز نشد.

مواجهه جدی با فلسفه در دوره معاصر
وی افزود: مواجهه جدی‌تر حوزه با فلسفه غرب از زمان علامه طباطبایی شکل گرفت و توسط مرحوم مطهری و علامه مصباح تداوم یافت؛ البته مواجهه اول ایشان با مارکسیسم بود که طرفداران زیادی پیدا کرد و نویسندگانی هم اندیشه مارکسیسم را شرح و بسط دادند و تبلیغ ‌کردند. علمای دینی وقتی دیدند که خطر مارکسیسم در کشور وجود دارد پرچم مبارزه با این ایدئولوژی را برافراشتند و علامه و شاگردانش در این مسیر موفق عمل کردند. از آنجا که این فلاسفه مستقیماً با مباحث مارکسیسم که در کشور بومی شده بود روبه‌رو شدند آشنایی عمیقی با فلسفه مارکسیسم و مدافعان آن پیدا کردند و از سویی مارکسیسم مانند فلسفه دکارت و کانت پیچیدگی و دشواری نداشت. بنابراین در نقد آن موفق شدند. البته این بزرگان به مواجهه با تجربه‌گرایان و عقل‌گرایان هم پرداختند که در آثار شهید مطهری و علامه مصباح در قالب فلسفه اخلاق و فلسفه تاریخ و … توسعه یافت و فلسفه اسلامی رشد کرد.

استاد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) گفت: یکی از تحولات این دوره نوشتن آثار فلسفی به زبان فارسی بود، زیرا مخاطبان دانشگاهی و حوزوی این نوع مباحث افزایش یافت و عمدتاً با عربی و انگلیسی آشنا نبودند. همچنین تلاش زیادی برای ساده‌نویسی انجام شد. سه نفر دیگر هم نقش زیادی در این مسیر ایفا کردند؛ مرحوم علامه محمدتقی جعفری، که در نجف آثار اندیشمندان غربی را مطالعه کرد، به خصوص در مباحث عدالت، انسان‌شناسی و… به وجوهی از فلسفه غرب توجه کرد، شخص دیگر مرحوم حائری یزدی بود که فلسفه غرب را به صورت آکادمیک در غرب خوانده و آثاری به زبان انگلیسی دارد و استاد دیگر مرحوم احمدی بود.

استادان مؤثر در معرفی فلسفه غرب
استاد مؤسسه امام خمینی با بیان اینکه البته سه استاد متأخر به اندازه استادان قبل مؤثر نبودند آن هم شاید به این دلیل که عمدتا در فضای دانشگاهی کار کردند و در حوزه نبودند، افزود: مرحله دیگر از مواجهه فلسفه اسلامی با غرب معطوف به بعد از انقلاب است؛ در این دوره توجه به فلسفه غرب به عنوان یک جریان عام و وسیع مطرح و نیز دسترسی به فلسفه غرب خیلی آسان و آثار زیادی ترجمه شد؛ طلاب قابل توجهی هم وارد رشته فلسفه شدند و به تدریج با زبان انگلیسی هم آشنایی بیشتری یافتند و مجموعه عوامل سبب شد تا افراد بیشتری از درون حوزه با فلسفه غرب آشنا شوند.

فنایی اشکوری گفت: در این دوره فلسفه‌های مضاف مانند فلسفه اخلاق و فلسفه دین و آثار تطبیقی با آثار فلاسفه غربی توسعه پیدا کرد و تلاش شد که با رویکرد اسلامی به این مباحث پرداخته شود. البته کمبودهایی وجود دارد؛ آشنایی حوزویان با فلسفه غرب بیش از آنکه مستقیم باشد غیرمستقیم و گاهی با وساطت دانشگاهیان و برخی روشنفکران است. آثار درخور تقدیری وجود دارد، ولی همچنان مواجهه مطلوبی با فلسفه غرب نداریم و در آغاز راه هستیم.

موانع فراروی شناخت فلسفه غرب
استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه عمدتاً موانع ذهنی برای شناخت بیشتر فلسفه غرب در حوزه وجود دارد، اظهار کرد: البته این سخن به معنای آن نیست که همه حوزه گرفتار این موانع هستند ولی به هر حال وجود دارد؛ اولا فلسفه حتی فلسفه اسلامی در حاشیه است. لذا فلسفه غرب هم در حاشیه حاشیه است و به آن توجه درخوری نمی‌شود. هنوز کسانی می‌گویند که فلسفه غرب فلسفه نیست. شاید دلیل آن مواجهه با برخی موضوعاتی است که در سنت اسلامی نیست.

فنایی اشکوری تصریح کرد: تلقی شبهه‌ای هم وجود دارد و سبب شده که فلسفه غرب از سوی حوزه جدی گرفته نشود. شبهه با مسئله تفاوت دارد؛ مسئله راه حل فنی و علمی می‌طلبد ولی شبهه ناشی از توهم است و باید پاسخش را به طرف مقابل ابلاغ کنیم. شبهه مبتنی بر تفکر نیست، بلکه محصول نفهمیدن و عدم تفکر است. اگر فلاسفه قدیم به فلسفه یونانی فقط نگاه ایجاد شبهه داشتند، فلسفه اسلامی پدید نمی‌آمد. آنها این فلسفه را خیلی جدی گرفتند و با احترام با آن مواجه شدند و آموختند و تجزیه و تحلیل کردند و شرح و نقد بر آن نوشتند و حتی زیادتر از حد احترام کردند. فیلسوفان ما گاهی فلاسفه یونانی را در حد شاگردان پیامبر(ص) معرفی کردند که از روی حسن ظن است و پایه تاریخی ندارد. آثار افلاطون و ارسطو نشان نمی‌دهد که آنان پیامبر یا حتی افرادی متدین و شاگرد انبیاء بودند. البته در گذشته کسانی بودند که فلاسفه یونانی را به دلیل مشرک بودن طرد و نیز با فلسفه مخالفت می‌کردند، ولی عمده فلاسفه مواجهه محترمانه‌ای داشتند.

فلسفه غرب فلسفه واحدی نیست
فنایی اشکوری بیان کرد: تلقی نادرست دیگر این است که فلسفه غرب یکدست است، در صورتی که در غرب هم فلسفه‌های زیادی وجود دارد که حتی برخی از آنها با فلسفه اسلامی نزدیکی بیشتر دارند تا برخی از فلسفه‌های غربی دیگر. مثلاً فلسفه توماس آکوئیناس با فلسفه ابن سینا شباهت زیادی دارد و فاصله‌ای که ابن سینا با فلسفه راسل دارد آکوئیناس هم با راسل دارد. تلقی اشتباه دیگر از فلسفه غرب، مادی و ماتریالیستی بودن آن است و همین سبب می‌شود تا طلاب کمتر به سمت آن بروند (البته این تلقی در بزرگان فلسفه حوزه رایج نیست). بیشتر فلاسفه غربی خداپرست هستند و آثار آنان پر از اثبات وجود خداوند است. البته فلسفه‌های مادی به خصوص در دوره اخیر وجود دارد. تلقی نادرست دیگر این است که فلسفه غرب شک‌گرا و نسبی‌گراست، در صورتی که شک‌گرایی جریان بسیار کوچکی در فلسفه غرب است یا مثلا گفته می‌شود فلسفه غرب حس‌گراست، در صورتی که اکثر فلاسفه غربی عقل‌گرا بودند نه حس‌گرا.

وی تصریح کرد: این نوع جریانات در غرب نقد شده است و ما با نظام و تفکر یکدست و واحدی به نام فلسفه غرب روبه‌رو نیستیم. منشأ این تلقی‌ها این بود که عمدتاً مترجمان به سمت ترجمه آثار این جریانات اقلیت رفتند یا روشنفکران این جنبه‌ها از فلسفه غرب را پررنگ کردند و جنبه دیگر را رها کردند. ما باید از این مرحله عبور کنیم و فلسفه غرب را به عنوان فلسفه به رسمیت بشناسیم. تلقی غلط دیگر این است که فلسفه اسلامی نیازمند استاد است ولی آموختن فلسفه غرب نیاز به استاد ندارد.

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست