عقلانیت و مقتضیات آن

1. عقلانیت چیست و چه تمایزی با عقل دارد؟
عقل (reason/intellect) قوه فاهمه آدمی است. عقل قوه تفکر است که برتر از حس و خیال است و ویژگی آن درک مفاهیم و قضایای کلی است. به مدد کلیات است که عقل قادر به تفکر است. عقلانیت (rationality)عقل ورزی، خردورزی و پایبندی به مقتضیات عقل است. عقلانیت دو جنبه نظری و عملی دارد: جنبه نظری (theoretical) یا ادراکی (cognitive) و جنبه عملی (practical). عقلانیت نظری هدایت یافتن به واقع از راه تفکر است. به عبارت دیگر، عقلانیتْ باور بر اساس استدلال موجه و استنتاج معتبر است. عقلانیت حد اقلی عدم مخالفت باور با ادراک معتبر است و عقلانیت حداکثری موافقت باور با ادراک معتبر است. عقلانیت عملی به اراده و عمل معطوف است که آن نیز دو وجه دارد: عقلانیت در انتخاب هدف (end) و عقلانیت در انتخاب وسیله (means) یا راه رسیدن به هدف. اگر هدف انتخاب شده در جهت سود و سعادت حقیقی انسان باشد آن انتخاب عقلانی است، در غیر این صورت عقلانی نیست. همچنین وسیله ای که برای رسیدن به هدف معقول انتخاب می شود باید متناسب با هدف باشد یعنی به گونه ای باشد که شخص را به هدف برساند و در عین حال با اهداف و اصول پذیرفته شده ديگر شخص سازگار باشد. البته عقلانیت اولا و بالذات صفت فکر و باور است و به تبع فکر به اراده و عمل نسبت داده می شود. اراده و عمل عقلانی یعنی اراده و عملی که مبتنی بر فکر عقلانی است. گوهر عقلانیت تعهد به حقیقت است. عقلانیت در نظر شناخت حقیقت است و در عمل التزام و پایبندی به آن.
2. ملاک تشخیص عقلانی و غیر عقلانی چیست؟
ملاک عقلانیت در نظر این است که باوری که شخص دارد موجه باشد. این موجه بودن از تنوع بسیاری برخوردار است. یک باور ممکن است به جهت بداهت موجه باشد مثل اینکه دو به علاوه دو چهار است. باورهایی بر اساس یافته های حسی درونی موجهند، مانند اینکه شخص می یابد که شاد است یا درد دارد. برخی باورها بر احساس بیرونی متکی هستند، مانند اینکه فیل بزرگ تر از مورچه است. برخی باورها بر تجربه، گروهی بر نقل تاریخی، برخی بر استدلال عقلی محض، بعضی بر وحی، و دسته ای بر شهود عرفانی معتبر مبتنی اند و هر یک از طریق خاصی توجیه می شوند. بنا بر این معیار در هر نوع اندیشه ای متفاوت است. روش شناسی معرفت عهده دار ارائه معیار برای هر نوع معرفتی است. احساس، تجربه، شهود، منطق، گواهی، و مراجعه به متون معتبر ديني راه های مختلف سنجش یک گزاره اند. در عقلانیت عملی رسیدن به مطلوب معقول و توفیق در عمل معیار عقلانیت است. راه درست راهی است که اگر پیموده شود به مقصد می رسد. البته در عمل موانع بسیاری ممکن است پیش آید و وصول به نتیجه را دشوار سازد و یا موجب شودعامل از رسیدن به نتیجه مورد نظر بازماند. گرچه پیش بینی موانع و راه مقابله با آنها خود جزئی از یک برنامه عملی عقلانی است؛ اما در هر حال چون دنیا دار تزاحم است توفیق در عمل امری نسبی است. آنچه از یک برنامه عملی عقلانی انتظار می رود انتخاب بهترین راه های ممکن و مقدور است، نه معجزه کردن. از آنجا که قدرت علمي و عملي آدمي محدود است گاه ممکن است به رغم همه کوشش ها و بکارگيري تدابير ممکن شخص به نتيجه نرسد. اما حقيقت اميد بخش اين است که در تفکر الهی و دینی هرچند شکست های مقطعی و دنیوی روی می دهد، اما بن بست وجود ندارد و شکست مطلق اجتناب پذیر است؛ زیرا موفقیت نهائی به عوامل بیرونی وابسته نیست و موانع و کمبودهای بیرونی نمی توانند خللی در سیر معنوی به سوی سعادت که همان قرب به حق تعالي است ایجاد کنند.
3. آیا معیار عقلانیت امری فرا تاریخی و فرافرهنگی است یا مقید به قیودی چون تاریخ، فرهنگ و دین است؟
عقلانیت نظری امری مطلق و جهانی (universal/global) است. آنجا که از هست ها سخن می گوییم تاریخ و جغرافیا و قیود و شرایط اجتماعی دخالتی ندارند. وقتی که از چیستی جهان و ماهیت انسان سخن می گوییم نسبیت راه ندارد. همچنین ارزش های بنیادین اخلاقی و آرمان ها و اهداف نهائی بشری مطلق و فراتاریخی هستند. اما إعمال و اطلاق آن اصول و کلیات بر مصادیق می تواند مشروط و تابع وضعیت های مختلف (local/conditional) و در نتیجه متغیر باشد. هم مطلق و هم مقید واقعی هستند، بنا بر این احکام نظری و عملی نیز مطلق و مقید دارند. به عبارت دیگر، انسان ها با صرف نظر از شرایط ویژه ای که در آن زیست می کنند هم مشترکات بنیادینی دارند که آنها را مشمول احکام مشترکی می سازد و هم با نظر به شرایط مختلف زیستشان احکام متفاوتی دارند. بنا بر این، اطلاق و نسبیت در کنار هم قرار دارند. مثلا با اینکه عدالت در همه عالم اصل معتبری است، اما نمی توان برای ممالک مختلف و وضعيت هاي گونه گون نسخه واحدی برای رسیدن به عدالت اقتصادی ارائه کرد.
4. عناصر و مؤلفه های معرفتی و غیر معرفتی در فرایند عقلانیت تا چه حد دخیلند؟
انسان فقط عقل و معرفت نیست؛ ابعاد عاطفی و رفتاری نیز دارد. برای عقلانیت نظری باید کوشید از تأثیر عناصر غیر معرفتی مصون بود یا دستکم این تأثیر را به حد اقل رساند. اما در عقلانیت عملی تأثیر عناصر غیر معرفتی چون انگیزه، نیت، میل و عاطفه اجتناب ناپذیر است. انگیزه همه کنش های انسانی میل به کمال و لذت و سعادت است که عنصری غیر معرفتی است. تشخیص خیر و سعادت حقیقی امری معرفتی است، اما سخن در گرایش به آن است. آنچه در اینجا مهم و تعیین کننده است این است که میل و گرایش توسط عقل هدایت شود نه بالعکس. دین هم مکمل عقل است. اگر امیال حاکم شوند انسان از سعادت حقیقی خود دور می شود. میل موتور محرک اما بی چراغ است. اگر آدمی با این موتور در پرتو روشنائی چراغ عقل حرکت کند به مقصود می رسد.
5. آیا تعابیری چون عقلانیت شرقی، غربی، عقل دینی و عقل ایرانی تعابیر موجهی هستند؟
این گونه تعابیر ناظر به تفاوت در نحوه تفکر برحسب تفاوت در مبانی، پیش فرض ها، چارچوبها، اهداف، ارزشها، شرایط و ظروف محیطی و تاریخی در هر تمدن و فرهنگ است. این تعابیر مادام که به نسبیت معرفتی منجر نشود می تواند موجه باشد. از سوی دیگر، این تعابیر ناظر به تفاوت دیدگاه هاست که وجود دارد و بیان واقعیت موجود است نه اینکه حقیقت و عقلانیت در متن واقع تفاوت دارد. انسان حقیقت جو در صدد تقلیل اختلافات فکری است، نه توجیه آن و نه نادیده گرفتن آن، در عين حال شرايط ويژه هر موقعيتي را بايد در نظر گرفت.
6. چه نسبتی میان عقلانیت و جهان جدید (modern world) وجود دارد؟
جهان جدید با نه گفتن به تقلید بلادلیل آغاز شد. فهم این مطلب تنها با مطالعه تاریخ اروپا در قرون وسطا و دوره جدید میسر است. در قرون وسطا علم، فلسفه، سیاست و دیگر وجوه زندگی محکوم سیادت و سیطره کلیسا بود. این امر البته ضد عقلانیت بود. جهان جدید با عصیان علیه این وضعیت آغاز شد و این حرکتی بود به سوی عقلانیت. اما نکته مهم اینجاست که عقلانیت فقط یک دشمن و یک مؤلفه ندارد. جهان جدید از یک دگم نجات یافت اما گرفتار دگم های دیگر گردید. از یک تقلید آزاد شد و دچار تقلید های دیگر شد. جهان جدید در ارزیابی قرون وسطا نیز دچار خطا گردید. خطای بزرگ این بود که جهان جدید نهاد کلیسا را مساوی با دین و عین آن دانست و در نتیجه رهائی از کلیسا به قیمت رهایی از دین تمام شد. خطای دیگر این بود که نوع خاصی از عقلانیت را جایگزین عقلانیت بطور کلی کرد و معرفت معتبر را در تجربه حسي خلاصه کرد و تسلط بر طبیعت را با وصول به حقیقت اشتباه گرفت. تفکر تجددگرا در اثبات و نفي دچار افراط و تفريط گرديد.
7. در سنت فکر ایرانی (دوره کهن و دوره جدید) عقلانیت چگونه و تا چه اندازه ظهور و بروز داشته است؟
بی شک بخش مهمی از تاریخ ما تاریخ عقلانیت است. علم، حکمت، عرفان، معنویت، ادب، هنر، اخلاق و دیگر جلوه های عقلانیتْ تاریخی درخشان در فرهنگ ما دارد. اما مانند هر تمدن و فرهنگ دیگر این همه تاریخ ما نیست. در بخش هایی از تاریخ ما غیبت عقلانیت، بویژه در حوزه عمل و خاصه در سیاست، قابل انکار نیست. از بعد نظری ما وارث میراثی غنی و قویم از حکمت و ادب و معرفت هستیم، هرچند در این بعد نیز نیازمند به استمرار این خط و به روز کردن خود هستیم، اما در حوزه عقلانیت عملی مشکلات جدی داریم. عقلانیت با محصولاتش شناخته می شود و يکي از ثمرات عقلانیت را در نیکو زیستن یا زندگی نیکو باید جست. نیکو زیستن فقط بعد اقتصادی ندارد، از آن مهمتر جلوه های آن را باید در اخلاق، قانون، مناسبات انسانی، معنویت و در فرهنگ ما “دین” پی گیری نمود. در حال حاضر شاخص های مثبت و منفی وضعی مطلوبی از عقلايت را در جامعه ما نشان نمی دهند. اگر آمار اعتیاد، جرائم سازمان يافته، فساد، طلاق، ایدز، خشونت، تخریب محیط زیست، نابودي ميراث فرهنگي، قانون گریزی، بی انضباطی، اسراف، بیکاری، تصادفات جاده ای و مانند آن بالا و رو به تزاید باشد و آمار مطالعه، ساعت کار مفید، تولید و مانند آن پایین و مایه شرمندگی، البته حکایت از چیزي جز بحران در عقلانیت عملی نمی کند. عقلانیت نه به شعار و ادعاست است، نه به بالیدن به افتخارات گذشته. عقلانیت را باید در صحنه عینی زندگی فردی و اجتماعی دید.
8. اما اشکال کار از کجاست و ریشه مشکل چیست؟
از نظر متجددان متأثر از فکر و فرهنگ غرب ریشه مشکل در عقلانیت نظری ماست. آنها معتقدند راه نجات ما در پیروی مطلق از غرب است. نخست باید در بینان های فکریْ غربی شویم آنگاه و به تبع آن در سبک زندگی ما نیز تحول ایجاد خواهدشد. از نظر ما ریشه مشکل نه در عقلانیت نظری ماست و نه الگوی غربی مدل مناسبی برای زندگی عقلانی است.

نسخه غرب برای زندگی نسخه موفق و عقلانی نیست. حاصل این تفکر وضع امروز جهان است که چیزی جز بازگشت به عصر غار نشینی نیست. يکي از وجوه بارز اين تمدن حاکمیت زور است، همان چیزی که در عصر غار نشینی هم بود؛ فرقش این است که امروزه این امر با ابزار و روش های مدرن صورت می گیرد. منطق حاکم این است که الحق لمن غلب (might is right).

بحران هاي اخلاقي و معنوي و محيط زيستي دنياي امروز برکسي پوشيده نيست. تفصیل این سخن را مجالی دیگر لازم است. از دیدگاه ما مشکل اساسی ما گسست بین نظر و عمل و ناهمخوانی نظام زندگی ما با مبانی اعتقادی، معنوی و مابعدالطبیعی ماست. کارنامه افتخار آمیز ملت ما در این زمینه انقلاب اسلامی است. اساسا فلسفه انقلاب اسلامی این است که زندگی ما باید بر اساس باورهای ما شکل گیرد. سخن این نیست که در نظر و تئوری اشکالی نیست و اشکال فقط در عمل است. خیر؛ سخن این است که آن گونه که ما در امور نظری محض اندیشیده ایم، در امور نظری ناظر به عمل نیندیشیده ایم. حکمای ما به حکمت نظری بسیار پرداخته اند اما به حکمت عملی بویژه حکمت عملی متناسب با این عصر کمتر توجه داشته اند. بطور سنتی هم در تفکر فلسفی مستقل و هم در دین شناسی رویکرد ما معطوف به نظر و عقیده محض بوده است. از این روی فلسفه های ناظر به انسان، اجتماع و عمل کمتر مجال رشد یافته اند. به همین سان علوم انسانی در دیار ما هنوز جایگاه شایسته اش را نیافته است. حلقه واسط بین مبانی نظری و عمل همان حلقه مفقوده ای است که بدون یافتن آن راه بجائي نخواهيم برد. از اين روي، مهمترین مسئله فکری امروز ما تنقیح فلسفه های عملی و اجتماعی و اسلامی سازی و بومی سازی علوم انسانی است و رسالت متفکر متعهد کوشش در این راه است.

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست