صد دسته گل از گلشن حکمت

یکصد جمله و عبارت کلیدی در حوزه های معرفتی گوناگون برگرفته از مصاحبه ها و مقالات دکتر محمد فنائی اشکوری
گزینش و تنظیم از رابعۀ لرستانی

فلسفه
1. فلسفه، تفکر عقلی روشمند و نظام مند در هر موضوعی است. پایان فلسفه مرگ عقلانیت و تفکر است.
2. فلسفۀ هر فيلسوفی، مخلوق انديشه خود او و از اين حيث فردی است.
3. زبان فلسفه و عرفان، زبانی فنی و تخصصی است و اگر کسی عمیقا با این زبان آشنا نباشد به مقصود و محتوای دعاوی  آن نائل نمی شود.
4. انسان را حیوان ناطق یعنی اندیشه ورز تعریف کرده اند؛ بنابراین تا انسان هست تفکر و فلسفه باقی است.
5. حيات فلسفه در نوآوری است.
6. یک وظیفۀ فیلسوف، نقادی سخنان فلاسفه است.
فیلسوف کسی است که به فلسفه ورزی می پردازد و دستی در نوآوری دارد..7
8. چه بسا فلسفه خوانده هایی که استقلال فکری ندارند و عقلانی نمی اندیشند؛ بلکه فلسفه را نیز به نحو تقلیدی و متحجرانه می آموزند.
9. بی شک نخستین گام در فلسفه، آموزش فلسفه است. مرحله بعد از فلسفه آموزی، فلسفه پژوهی است. مرحله نهائی، فلسفه ورزی است.
10. فلسفه ورزی به کارگیری ظرفیت عقلانی بشر است.
فلسفه ورزی است که در آن محققِ متضلع در اضلاع گوناگون فلسفه، به صورت اجتهادی می کوشد سرزمین های جدیدی را در جغرافیای فلسفه در نوردد و افق های تازه ای را بگشاید و گرهی را باز کند.
12. نقص فلسفه ما اين نيست که ذهنی است؛ نقص فلسفه ما آن است که اين ذهنيت امتداد سياسی و اجتماعی ندارد.
13. حکمت فن نيکو زيستن است.  بنا براين، حکمتْ انديشيدن در بارۀ هر آن چيزی است که لازمه نيکو زيستن است.
14. شيفتگی نسبت به يک فلسفه يا بدبينی و سوء ظن نسبت به يک فلسفه، مانع فهم درست آن و در نتيجه مانع مقايسه و تطبيق عالمانه و بی طرفانه خواهد بود.
15.عقلانیت، عقل ورزی، خردورزی و پایبندی به مقتضیات عقل است.
حق این است که عقل و بکارگیری آن لازم و ضروری است؛ اما کافی نیست. .16
17. يکی از علومی که ارتباط نزديکی با عرفان دارد و پل ارتباطی برای رسيدن به عرفان محسوب می شود، فلسفه اسلامی است.
18. سنخیت علت و معلول درست باشد یا غلط هیچ ربطی به تشبیه مذموم در شریعت ندارد. سنخیت علت و معلول فلسفی، یعنی فاقد شیء نمی تواند مُعطی شیء باشد.
19. روحیه پرسشگری کلیدی است در خلاقیت. سؤال باید در ذهن محقق جوانه بزند تا به دنبال پاسخ باشد.
20. مبدع حقيقی خداوند است. او بديع السموات والارض است. هم ابداع کار اوست و هم کار او ابداع است. نه مبدع حقيقیی جز او هست و نه هيچ کار او غير ابداعی است.
21. انسان که خلیفه خدا و کامل ترین مظهر اسماء اوست، مظهر اسم مبدع هم هست.
22. مراد از نوآوری، برداشتن قدم نظری جديدی است که به پيدايش يک شاخه علمی يا تکامل آن کمک کند.
23. صِرف استعداد برای نوآوری کافی نيست که ما را به سرمنزل مقصود رساند. بايد کوشيد کوتاه ترين و آسان ترين راه ها را برای شکوفایی قدرت خلاقه انسان پيدا کرد که آن هم نيازمند به نوآوری است.
24. نبايد نگران شد که آنچه کشف شدنی بود کشف شده است و گذشتگان چيزی را برای ما نگذاشته اند. اين تصور کودکانه است. خزانۀ خدا نامتناهی است و حقايق بی شماری در انتظار کشف شدن صف کشيده اند.
25. بدون تسلط بر سنت، نوآوری ممکن نیست. با کار کسانی که در سنت متوقف می شوند فلسفه به پیش نمی رود.
26. اعتماد به نفس با اتکاء به حق، آزاد انديشي (آزادي از تقليد، تعصب، عادت)، شجاعت و روحيه سنت شکنی، عشق و شوق به کشف حقيقت، همت و صبوری و سختکوشی برای نيل به حقيقت، فراهم بودن زمينه های اجتماعی همچون تشويق به نوآوری، بکار گيری روش درست در مواجهه با مباحث فلسفی مانند طرح سؤال يا پرسش محوری، کوشش برای تفکيک بين مسئله و شبه مسئله و تحریر دقیق محل نزاع، مواجهه نقادانه و برخورداری از دانش های لازم برای نوآوری، برخی از عوامل و زمينه های شکوفايی خلاقيت فلسفی می باشند.
27. برخی عوامل همچون خود کم بينی و همينطور غرور و خودشيفتگی ، تعصب نسبت به نظام فلسفی خاص يا فيلسوف معين و تقليد و مرعوب نام های بزرگ شدن، محبوس ماندن در گروه خاصی از کتاب ها، استفاده از يک استاد يا يک گروه از اساتيدِ همفکر و پرهيز و گريز از مواجهه با صاحبان افکار ديگر، از موانع شکوفائي فکری و دست کم کند کنندۀ حرکت فکر هستند. تقديس فلسفه یا نظام فلسفی خاص یا نظریه فلسفی معین با انتسابش به امور مقدس مانند دين و عرفان از عوامل متوقف کننده رشد فلسفی است. نيازمودن مبانی و پيش فرض های يک مکتب يا نظريه اعم از پيش فرض های عقلی، تجربی يا دينی از ديگر موانع است.
28. . ترس از برخی لوازم و نتايج یک نظریه که به گمان شخص تالی فاسد هستند نیز همانند ترمزی حرکت فکر را متوقف می کند. فضاي سرکوبگرانه، تعصب آميز و بدگمان و تکفيری از بزرگترين موانع نوآوری است. افراط و تفريط در برخورد با ديگر فلسفه ها راه را بر ابتکار می بندد.
28. منظور از آموزش فلسفه به کودک زمینه سازی برای رشد عقلی و برهانی ذهن او است تا در هر شغل و مقطع تحصیلی و موقعیتی بتواند از آن استفاده کند.
29. متاسفانه برخی، وقتی موضوع آموزش فلسفه به کودک را می شنوند خیال می کنند که باید به کودک نظرات و آراء فلاسفه یا مفاهیمی مانند اتحاد عاقل و معقول، حرکت جوهری، وجود و ماهیت، دور و تسلسل، تشکیک، وحدت و … را تعلیم داد.
30. کودک باید بگونه ای رشد کند که برای گزاره ها و باورها و موضوعاتی که به او عرضه می شود مطالبه دلیل کند و بدون چون و چرا مطالب القا شده را نپذیرد.

31. فارابی و ابن سینا به متون دینی و دریافت های عرفانی توجه دارند، ولی اینها فرعی است. اصل استخوان بندی و اسکلت فلسفه آنها همان فلسفه مشائی عقلی است.
32.  ابن سينا از نماز به عنوان کليد گشايش درهای بسته علمی استفاده میکرد. برخی برآنند که وی به هنگام نگارش “مقامات العارفين” در اربعين به سر می برده است.
33. سهروردی می گوید کسی که از روش عقلی به تنهایی استفاده می کند یا از روش های اشراقی به تنهایی استفاده می کند مانند این است که یک چشمش بینا و چشم دیگرش نابیناست. اما کسی که هر دو چشمش بیناست و ذوالعینین است؛ هم از عقل استفاده می کند و هم از اشراق و شهود.
34. سهروردی، فلسفه مشائی را رد نمی کند و فلاسفه را تکفیر نمی کند؛ بلکه ضعف های آنها را نشان می دهد.
35. پروژه سهروردی این است که عرفان و فلسفه را یکی کند. نه اینکه عرفان را بگیرد و فلسفه را کنار بزند یا فلسفه را بگیرد و عرفان را کنار بزند.
36. کاری که سهروردی انجام داد، در واقع یک انقلاب بود در زمان خودش و کار سهروردی آن قدر مهم بود که در واقع حکمت متعالیه ملاصدرا، ادامه کار سهروردی است.
37. سهروردی هم در ادبیات عربی (نوشتار عربی) چیره دست است و آثارش شاهکار است و هم در نگارش فارسی. اصلا او بنیانگذار سبکی در نگارش فارسی است.
38. رساله های فارسی سهروردی عمدتا حالت رمزی و اسرارآمیز دارند مثل آواز پر جبرئیل، روزی با جماعت صوفیان.
39. یکی از تفاوت های ملاصدرا با سهروردی این است که ملاصدرا بیشتر از منابع دینی بهره می برد. تفسیر قرآن و تفسیر احادیث ملاصدرا در دسترس است. در کنار تفکر عقلی و تهذیب نفس اشراقی، در حکمت او معارف شرعی هم جایگاه بلندی دارد.
40. هنوز فلسفه ما از ملاصدرا عبور نکرده است. هنوز در فهم ملاصدرا مشکلاتی هست. هنوزهمه‌ فلسفۀ ملاصدرا تجزیه وتحلیل نشده است چه برسد که از آن عبور کنیم.
41. علامه طباطبایی  به ‌رغم مخالفت‌ها و مزاحمت‌های بسيار کوشيد فلسفه را احيا و فضلای حوزه را با فلسفه آشنا نمايد.
42. علامه طباطبايی از پيشگامان فلسفه تطبيقی است. او از نخستين فيلسوفان اسلامی است که با برخی از فلسفه‌های جديد غرب مواجه گرديده و به نقد و بررسی آن ها پرداخته است.

عرفان
43.عرفان يك نیاز معنوی و طبیعی است.
44. عرفان به دنبال طهارت معنوی انسان است؛ گذشته، حال و آینده ندارد.
45. اساسا عرفان مدعی مدیریت عالم نیست تا عده‌ای با آن موافق یا مخالف باشند. مدیریت عالم مؤلفه‌های مختلفی دارد.  آنچه عرفان ادعا دارد این است که عرفان برای تربیت نفوس است.
46. عرفان حقیقی نه چیزی از دین می کاهد، نه چیزی بر دین می افزاید و نه چیزی از دین را تغییر می دهد.
47. عرفان اسلامی نه امری بيرون از دين، و نه جزئی مانند ساير اجزاء دين و در کنار آن هاست؛ بلکه عرفان بعد باطنی و درونی تعاليم اسلامی است.
48. سرچشمه عرفان اسلامی قرآن و سنت است و مَثل اعلای آن شخص پيامبر اسلام (ص) است.
49. در عرفان اصيل اسلامی، انزوا و دير نشينی و گريز از مسئوليت اجتماعی پسنديده نيست.
50. برای این‌ که فقیه و فیلسوف باشید نیازی به تهذیب نفس ندارید؛ اما عارف نمی‌توان شد مگر این ‌که نفس را تهذیب کرد. (مراد این نیست که فقیه و فیلسوف نیازی به تهذیب نفس ندارند؛ همه نیازمند تهذیب نفسند، اما شرط یادگرفتن این علوم تهذیب نفس نیست)
51. برای شناخت عرفان ناب شیعی به دو چیز نیازمندیم: یکی شناخت ویژگی‌های اصلی عرفان شیعی و دیگری شناخت آسیب‌هایی که در نظام‌های مختلف عرفانی (قدیم و جدید) وجود دارد.
52. علم عرفان عملی مانند ساير علوم است و کسان بسياری آن را می آموزند؛ اما شمار اندکی از افراد اهل سلوک عرفانی اند.
53. سه عنصر “عقل، تهذیب نفس و وحی” از ویژگی‌های عرفان ناب شیعی است که ملاصدرا از این سه عنصر به “عرفان، برهان و قرآن” تعبیر کرده است و ما به هر سه عنصر، به صورت هماهنگ نیاز داریم.
54. یکی از عناصر کلیدی عرفان شیعی، ولایت است و ولی لازم ‌الاطاعه مطلق، حضرات معصومین علیهم‌ السلام هستند.
55. برهان و قرآن و عرفان را باید با هم داشت. جدایی آنها یا به سکولاریسم می انجامد یا به تحجر و خرافه گرایی.
56. قائل به تعریف عرفان مبتنی بر معرفت، محبت و اطاعتم. معرفت همان‌طورکه آشکار است، اساس عرفان است. کسی که به خداوند معرفت پیدا کند، محبت به حق می‌یابد و کسی که محبت حق در دلش راه یافت اطاعت خالق می‌کند.
57. وحدت وجودی ترین عارف هم می گوید عالم مظهر و تجلی خداست، نه به جای خدا.
58. نظریۀ فیض عرفانی، دوگانگی را اثبات می کند، نه انکار. نظریه فیض می گوید عالم فیض خداست نه خود خدا.
59. خدا فوق محدودیت ها ی عالم امکانی و خلقی است؛ اما فوق تناقض‌ها و فوق خیر و شر نیست.
60.  نه تنها عرفان با اخلاق ناسازگار نیست، بلکه اخلاق شرط سلوک عرفانی است.
الفبای سلوک عرفانی،‌ متصف شدن به سجایای اخلاقی است.. 61
62. عشق به خدا عشق به همه خوبی هاست. اگر انسان به خدا عشق بورزد و همه عالم را جلوه او ببیند به مظاهر خدا نیز عشق می ورزد و خیر خواه همه خواهد بود.
63. دیندار راستین کسی است که هم به ظاهر دین (فقه و شریعت ) و هم به باطن دین (عرفان) توامان توجه داشته باشد.
64. سوء اسفاده از چيزی دليل مناسبی بر نقص و ضعف آن نيست. اگر از نام عرفان سوء استفاد شود، آنچه مردود است آن سوء استفاده است ، نه عرفان.
65. ظهور عرفان‌های جعلی و انحرافی نشان می‌دهد که این پدیده امری صرفا تجملی، ذوقی و تشریفاتی نیست و انسان آینده بیشتر دنبال عرفان است.
66. نقد عرفان‌های موجود، به معنای نادرستی اصل عرفان نیست، هم‌چنان که دفاع از اصل عرفان نیز به معنای تأیید همه فرقه‌های عرفانی موجود نیست.
67. هر کس که استحاله اجتماع نقیضین را انکار کند سخن باطل و مهملی گفته است و لو عارف باشد.

رابطه فلسفه و عرفان
68. فلسفۀ‌ عرفان‌ حاصل‌ و حاوی‌ تأمل‌ عقلی‌ درباره‌ عرفان‌ است‌.
بهتر آن‌ است‌ فلسفه‌ و عرفان‌ را به‌ منزله‌ دو نظام‌ معرفتی‌ معرفی بكنيم‌، نه‌ دو مكتب‌ يا دو علم‌. . 69
70. مهم‌ترين‌ وجه‌ اشتراك‌ فلسفه‌ و عرفان‌ این است که هر دو داعيه‌ معرفتی‌ دارند و در پی شناخت‌ واقع‌ هستند. وجه‌ ديگر اشتراكشان‌ اين‌ است‌ كه‌ هم‌ فيلسوف‌ و هم‌ عارف‌ در پی معرفتی فوق‌ معارف‌ حسی‌ هستند.
71. تفاوت‌ فلسفه‌ و عرفان‌ آشكار است‌. آنها دو حوزه‌‌ متمايز معرفتی‌ هستند. پيش‌فرض ها، نوع‌ معرفت‌، روش‌ تحصيل‌ معرفت‌ و معيار و ملاك‌ صحت‌ و سقم‌ و اعتبار و عدم‌ اعتبار معرفت‌ در آنها متفاوت‌ است‌.
عارفان‌ شناخت‌ عقلی‌ را علم‌ می‌دانند و شناخت‌ شهودی را معرفت..72
73. فيلسوف‌ از معلوم‌ ذهنی‌ به‌ مجهول‌ ذهنی سير می كند، اما عارف‌ از عالم‌ خاك‌ به‌ عالم‌ قدس‌ سفر می‌كند.

علوم انسانی
74.  شرط اول هر کاری شایستگی در آن زمینه است.
75. در خلاقیت علمی یک طرف قضیه افراد عالم و نخبگان دانشگاهی و حوزه های علمیه و به عبارتی نیروی انسانی هستند، طرف دیگر فضا و زمینه شکوفایی این استعداداها است.
76. کرسی آزاداندیشی فضایی علمی، منطقی و معقول می خواهد که البته فراهم کردن و آفرینش این فضا به دور از مناقشات سیاسی و صرفا پرداختن به مسائل علمی، هم آسان نیست.
77. تحول در آموزش به معنای کنار نهادن همه روش های سنتی و جايگزين کردن همه روش های جديد نيست. بلکه در اين ميان بايد دست به گزينش و نوآوری زد و از ميان روش های قديم و جديد کارآمدترين را برگزيد.
78. ﺍﺳﻼمی  ﺳﺎﺯی علوم ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﻻ ﻛﻮﺷﺶ ﺑﺮﺍ ی رسیدن ﺑـﻪ ﺳـﺎﺯﮔﺎﺭی ﻭ ﻫﻤـﺎﻫﻨگی
بین ﻋﻠﻮﻡ ﺟﺪید ﻭ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﺳﻼمی (ﺗﺼﺤیح ) ﻭ ﺛﺎنیا  ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﺒانی ﻭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﺳـﻼمی ﺩﺭ
ﺟﻬﺖ ﭘﻴﺸﺒﺮﺩ ، ﺑﺴﻂ ﻭ ﺗﻌمیق ﻋﻠﻮﻡ.
79. در محتوای علوم طبیعی نمی‌توان اسلامی‌سازی کرد. متدولوژی علوم طبیعی، یک متدولوژی تجربی است، اما درباره مبانی علوم طبیعی و به تعبیری درباره جهان‌بینی حاکم بر علوم طبیعی،
می توان بحث اسلامی سازی را مطرح کرد.
80. تولید علوم انسانی اسلامی به معنی نفی علوم انسانی موجود نیست. بسیاری از مباحث مطرح در علوم انسانی فعلی موجود می تواند قابل قبول باشد.
81. متصدی اصلی بحث اسلامی سازی علوم انسانی، حوزه و دانشگاه است. اگر دولت در این زمینه مشارکت دارد، نقش آن باید فراهم کردن بستر و شرایط باشد.
82. علوم انسانی مطلوب و موفق آن علمی است که در ساختن آن از همه منابع معرفت اعم از عقل، تجربه و وحی استفاده شود.
83. کسی که به هندسه علوم انسانی وارد نیست، نمی تواند مسوولیت این علوم را به عهده بگیرد.
84. روش علوم طبیعی تجربه است. علم تجربی نه از راه استنتاج از اصول بدست می آید و نه از راه استنباط  از متون.

مباحث اجتماعی
85. مهم ترین عرصه های تأثیرگذار در فرهنگ، دو حوزه تفکر و هنر است. با تفکر اصیل و خلاق اندیشه تولید می شود و با زبان هنر آن اندیشه عرضه می شود. ویرانگرترین سلاح تهاجم فرهنگی، هنر است.
86. دعوت مکرر و موکد قرآن به تفکر، تعقل، تدبر و محکوم کردن سوء ظن، تقلید، تعصب، دنباله روی بدون خردورزی، بهترین رهنمود برای اجتناب از شتابزدگی در داوری است.
آزاد اندیشی کیمیای کمیابی است. . 87
88. آزاد اندیش کسی است که جز حقیقت دغدغۀ دیگری ندارد.
89. کارآمدی دین بود که انقلاب عظیم و شکوهمند اسلامی را پدید آ ورد.
90. سیرۀ سیاسی رهبر معظم انقلاب ، تداوم سیرۀ سیاسی پیامبر بزرگوار اسلام و معصومین است که در درجه نازل تری و در سطح غیر معصوم تجلی یافته است.
91. اوج ظهور اجتماعی عرفان شيعی در ايران را بايد در انقلاب اسلامی ايران جستجو کرد.
92. امام خمينی ضمن آنکه فقيه و سياستمدار بود، عارف و استاد مسلم عرفان بود و جاذبه معنوی او بيش از هر عامل ديگری در رهبری او نقش داشت.
93. باید روش‎های درست امر به معروف و نهی از منکر به افراد آموزش داده شود. مردم باید بدانند که امر به معروف و نهی از منکر کردن دخالت در امور شخصی‏اشان نیست، بلکه از روی خیرخواهی  است. اگر این مسئله جا بیفتد امر به معروف و نهی از منکر تبدیل به یک فرهنگ در جامعه خواهد شد.
94. سفر همراه با نظر و معرفت موجب بلوغ و پختگی انسان می شود.

اندیشۀ دینی
95. زندگی توحیدی و خدامحور، به همه زندگی رنگ خدایی و صبغة الله می دهد.
96. مذاکره خداوند با شیطان پس از خلقت آدم اولین مناظره جریان حق و باطل است که در یک سو حق مطلق و در سوی دیگر باطل مطلق قرار گرفته که نهایتاً منجر به سرپیچی شیطان و طرد ابلیس شد.
حج یک اردوی تمام عیار عبادی و عبادت تمام وقت است..97
98. ماه رمضان برای اهل معرفت، بهار معنویت و اوج فصل شکوه عرفان است.
99. در عرفان عملی دو مفهوم «جوع» و «سحر» وجود دارد که خیلی مهم است. جوع یعنی اینکه انسان گرسنگی را تجربه کند و معده‌اش سبک باشد. سحر هم بیداری شب است.
100. امام حسین (علیه السلام)، شهید و کشته عشق الهی است و خونخواه او خداست.

 

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست