رهاورد فکر و قلم علامه طباطبایی(ره) برای علوم انسانی اسلامی

خبرگزاری شبستان

24 آبان سالروز درگذشت علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره) است. فیلسوف، مفسر و عارفی که در طول عمر گران مایه خود، جز در راه رضایت حضرت حق گام برنداشت و با تالیف آثار ارزشمندی نظیر تفسیر المیزان، برای جهان اسلام افتخارآفرینی و شکوه مکتب پیامبر(ص) را در قالب های مختلف علمی فلسفی به جهانیان معرفی کرد.

بر آن شدیم در سالروز رحلت آن عالم وارسته، گفت وگویی با «محمد فنایی اشکوری»، استاد فلسفه و عرفان تطبیقی درباره برکات علمی علامه برای اسلام و ایران داشته باشیم که در ادامه حاصل آن تقدیم حضورتان می شود:

با توجه به اینکه در سال های اخیر بسیار سخن از اسلامی سازی علوم انسانی شنیده ایم، به نظرتان تاملات فلسفی علامه طباطبایی(ره) در این عرصه چه قدر می تواند منشاء اثر باشد؟

علامه دو دسته از مباحث فلسفی را مطرح می کند که می توان از آن در عرصه علوم انسانی اسلامی بهره جست. یک دسته از مباحث علامه طباطبایی در ادامه مباحث سنتی فلسفه اسلامی است که بطور عمده بر محور هستی شناسی مطرح می شود. در برخی کتاب های فلسفی علامه نظیر «بدایه الحکمه» و «نهایه الحکمه»، تعلیقات بر اسفار، اصول فلسفه و همچنین برخی رسایل فلسفی ایشان این مسایل مطرح شده است. از این بخش می توان به عنوان مبانی و مبادی فلسفی برای علوم انسانی استفاده کرد.

اما بخش دیگر از اندیشه های فلسفی علامه طرح مباحث فلسفی است که ارتباط با انسان شناسی و اجتماع دارد که عمده این مباحث در تفسیر المیزان و البته برخی دیگر از آثار این اندیشمند بزرگ آمده است. طبیعتا بخش دوم مباحث علامه طباطبایی ارتباط بیشتری با علوم انسانی دارد، مانند مباحثی که علامه دربارۀ فلسفه تاریخ و فلسفۀ اجتماع در نگاه قرآن و از دید اسلامی مطرح و طی آن چیستی جامعه را بررسی کرده است. همچنین بحث های انسان شناختی، اخلاقی، تربیتی، و حکومتی و سیاسی متعددی که در تفسیرالمیزان مطرح شده به طرق مختلفی در ارتباط با علوم انسانی اسلامی است و می توانیم برای تولید و تقویت این عرصه از آنها بهره مند شویم.

از نظر شما مهمترین خدمتی که علامه طباطبایی(ره) به عرصه علم، خاصتا علوم اسلامی و عرفان  داشت، چه بود؟

واقعیت آن است که مرحوم علامه طباطبایی(ره) در حوزه های مختلف معارف اسلامی قلم زده است، ولی بیشترین آثارش در سه حوزۀ فلسفه اسلامی، عرفان اسلامی و تفسیر قرآن بوده که کارهای سنگین و تاثیرگذاری در این زمینه ها از خود به جای گذاشته است.

 فلسفه اسلامی که امروز در ایران و در سطح حوزه و دانشگاه تدریس می شود تا حد زیادی مرهون و مدیون علامه طباطبایی و شاگردان آن بزرگوار است.

می توانیم به جرات بگوییم که فلسفه اسلامی با علامه طباطبایی گامی برای ورود در مرحله جدیدی برداشت.

 مرحوم علامه طباطبایی از بین حکمای اسلامی از نخستین کسانی بود که بحث فلسفه تطبیقی را البته نَه تحت این نام و عنوان مطرح کرد. علامه در کتاب اصول فلسفه و رورش رئالیسم اندیشه های مارکسیسم و برخی دیگر از اندیشه های جدید را مطرح و بر اساس اصول فلسفه اسلامی آنها را نقد کرده است که این خود گامی در فلسفۀ تطبیقی است.

از ابتکارات دیگر علامه این است که او توانست فلسفۀ سنتی اسلامی را در قالبی جدید عرضه کند. برای مثال سبک دو کتاب «بدایه الحکمه» و «نهایه الحکمه» که پیش تر به آن اشاره کردم، به عنوان متون درسی فلسفی آن هم به شکل نظام مند در سنت فلسفه اسلامی بی سابقه بوده  است.

از نوآوری های دیگر علامه در فلسفه که در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» می بینیم این است که ایشان چند مقاله اول کتاب را به مباحث معرفت شناسی اختصاص داده است، در حالی که در آثار گذشتگان فلسفه بر محور مباحث هستی شناسی بود و با این مباحث آغاز می شد.

همچنین علامه با نگارش اصول فلسفه به زبان فارسی توانست در جامعۀ علمی و فکری ایران تأثیر قابل توجهی بگذارد. این در حالیست که حکمای اسلامی اغلب قریب به اتفاق آثارشان به زبان عربی است، چنانکه خود علامه نیز بسیاری از آثارش به زبان عربی است. اما در اصول فلسفه سنت فارسی نگاری در فلسفه اسلامی را احیا کرد. این ابتکار یکی از عوامل مهم در گسترش فلسفه اسلامی در ایران معاصر است. بسیاری از علاقمندان به فلسفه و فیلسوفان امروز از طریق مطالعه کتاب اصول فلسفه به فلسفه علاقمند شدند و این رشته را انتخاب کردند.

علامه طباطبایی(ره) نسبت به مباحث عرفانی چه دیدگاهی داشتند و اساسا امروز با تمسک به روش و نگرش آن اندیشمند نسبت به مباحث عرفانی چگونه می توانیم از گزند عرفان واره های کاذب و نوظهور در امان باشیم؟

علامه طباطبایی در حوزه مباحث عرفانی نیز از خود نوآوری و ابتکار نشان می دهد.  تلاش علامه طباطبایی این بود که عرفان خالص اسلامی را کشف و عرضه کند، عرفانی که به دور از خرافات، بدعت ها و اضافاتی باشد که از فرهنگ های دیگر وارد شده است. عرفان علامه طباطبایی بر مبنای خردورزی و آموزه های دینی و وحیانی است.

 نکته قابل توجه در نوع نگاه علامه به عرفان و آنچه که امروز می تواند برای ما درس باشد، این است که علامه سخنی در عرفان نمی گوید مگر آنکه برای آن سخن تحلیل و استدلال عقلی داشته باشد یا آن را مستند به آیات و روایات معتبر کند. به بیان دیگر، علامه طباطبایی هیچ وقت یک ادعای عرفانی را بدون پشتوانه عقلی و وحیانی مطرح نمی کند و مثلا نمی گوید که فلان موضوع به من الهام شده است یا چنین شهود کرده ام. شهود در واقع قلب عرفان است، اما اگر بخواهیم عرفان در مقام تعلیم و انتقال به دیگران در صراط مستقیم قرار گرفته و مصون از خطا باشد باید به عقل و وحی متکی باشد.

در واقع علامه طباطبایی عرفان را در چهارچوب عقل و وحی مطرح می کند. عرفانی که پشتوانه عقلی و وحیانی نداشته باشد، می تواند بستری برای انواع انحرافات و بدعت ها و سوء استفاده ها شود. معیارهای عقلانی و وحیانی می توانند ما را از افتادن در ورطه بسیاری از انحرافات حفظ کنند. این شیوه مقتضای حکمت متعالیه صدرایی است که بین برهان و قرآن و عرفان هماهنگی و همراهی قائل است.

نزد علامه طباطبایی گفت وگو محوری و مناظره یک سیره و فرهنگ بود، به گونه ای که تاثیر جلسات علامه با «هانری کربن»  تا به امروز در خاطرات علمی کشور ما باقی مانده است، به نظرتان در روزگار کنونی چه جنبه ای از روحیات علامه را می توانیم ذیل مناظرات علمی لحاظ کنیم؟

علامه متفکری کنجکاو و جست وجوگر و تشنۀ حقیقت بود. علما و حکمای بسیاری بودند و هستند که در همان سنت علمی که پرورش یافته اند می مانند و حاضر نیستند نگاهی به بیرون از سنت خود اندازند، اما وقتی به سیره علمی علامه نگاه می کنیم، رویکرد متفاوتی را می بنیم. از پاره ای از آثارشان بر می آید که ایشان به مطالعه در ادیان و مکاتب دیگر علاقمند بود و مثلا برخی از منابع آیین هندو مانند اوپانیشاد را مطالعه کرده بودند و از برخی معارف عمیق توحیدی آن به نیک یاد می کردند. همچنین بااینکه علامه طباطبایی با زبان های اروپایی آشنا نبود اما از طریق ترجمه های عربی و فارسی تلاش می کرد تا با آثار غربی نیز آشنا شود. دیدارهای آن عالم وارسته با فیلسوف و ایران شناس شهیر فرانسوی هانری کربن خود شاهدی بر روحیۀ جستجوگری ایشان است. هرچند که پیشنهاد برگزاری این جلسات از سوی کربن مطرح شد اما علامه از آن استقبال کرد و با وجود دشواری راه از قم به تهران می آمد و از طریق کربن با اندیشه های فلسفی جهان غرب آشنا می شد و کربن نیز در فهم و شناخت حکمت و عرفان اسلامی و معنویت شیعی از علامه که گنجینه ای سرشار از معارف اسلامی بود بهره می برد.

علامه در واقع با این دیدارها سرمشقی برای آیندگان از خود بر جای گذاشت، به این معنا که افراد برای کسب علم و دانش باید وارد گفت وگو و تبادل نظر با اندیشمندان فرهنگ های دیگر شوند. او با این اقدام باب گفتگو بین فرهنگ ها و ادیان را گشود.

به گواهی آثاری که از علامه طباطبایی باقی مانده و سخنان شاگردانش، او برای آزاداندیشی احترام ویژه ای قایل بود. حتی اگر مطلبی بر خلاف عقیده اش مطرح می شد به دقت گوش می داد و تلاش می کرد سخن طرف مقابل را درست بفهمد و در باب آن بیندیشد. سعۀ صدر و آزاد اندیشی و دوری از تعصب از ویژگی های برجسته علامه طباطبایی بود. این ویژگی بسیار ارزشمند و البته کمیاب است. این روحیه حاصل رشد عقلی و منطقی علامه بود و از منطق و فلسفه این درس را بخوبی فراگرفته بود.

یکی از ارکان آزاداندیشی پایبندی به منطق و استدلال است. در برهان منطقی جایی برای دخالت تعصب باقی نمی ماند. انسانی که تشنه حقیقت است اگر بتواند ذهنش را منطقی و عقلانی تربیت کند آزاداندیش خواهد شد همان گونه علامه نیز چنین بود. اما مهمتر از آن این روحیه ثمرۀ سلوک و تزکیۀ علامه بود.

در این مورد برای آشنایی هرچه بیشتر مخاطبان مثالی را عنوان بفرمایید.

وقتی آثار علامه طباطبایی را بررسی می کنیم می بینیم که علامه عمدتا رویکرد استدلال محور دارد، از اشعار، از اسطوره ها و مواردی از این دست دوری می کند و تنها بر پایه برهان صحبت می کند. علامه در آثار فلسفی خود تنها از زبان فلسفی استفاده می کند و فلسفه را با عرفان و نقلیات و ذوقیات نمی آمیزد. با اینکه اهل عرفان و ادب و علوم نقلی است، اما مرز این علوم را رعایت می کند. او حصار تعصب های غلط را شکسته بود و در امر معرفت احساسات را دخالت نمی داد و میزان را عقل و خرد می دانست.

از سوی دیگر آزاداندیشی نیاز به تربیت دارد؛ یعنی انسان از نظر خودسازی و تربیت نفس باید به مقام بالایی رسیده باشد تا به آن طبع آزاداندیشی برسد. انسانی که خود را تربیت نکرده باشد کم ظرفیت و خودمحور است و هرگز نمی تواند روحیه آزاداندیشی داشته باشد. بنابراین علامه طباطبایی با سیر و سلوک معنوی و تهذیب نفس خود به همراه آن دانش گسترده توانست شخصیتی آزاداندیش و به دور از تعصب باشد و این الگوی بزرگی برای ماست.

به عنوان حُسن ختام بحث، فکر می می کنید کدام جنبه از زندگی علامه طباطبایی می تواند الگوی اساتید و دانشجویان فلسفه باشد؟

علامه طباطبایی می تواند تکیه گاه و الگوی مناسبی برای تحقیق و تفکر و پژوهش علمی باشد. آشنایی با اندیشه ها و آثار این بزرگ مرد می تواند سرمایۀ علمی ارزشمندی برای ما باشد. ما می توانیم با این پشتوانه حکمی و معنوی  با اندیشه ها و معارف دیگر مواجه شویم و از این سرمایه برای بسط و توسعه معرفت بهره بگیریم. هم سیرۀ علمی علامه و هم سیره عملی و سلوکی و اخلاقی ایشان می تواند برای همه حقیقت جویان بویژه طالبان علوم دینی سرمشق و راهگشا باشد. درخشش علامه فقط در عرصۀ علم نبود، او در عمل و سلوک و اخلاق نیز کم نظیر بود و جمع بین علم و عمل و عقلانیت و معنویت، و اخلاق و دیانت از او شخصیتی ممتاز و یگانه ساخته بود. رضوان خدا بر او باد و سلام علیه «یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا».

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست