اسلامی سازی علوم امروزی و امروزی سازی علوم اسلامی

این مصاحبه در فصلنامه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پویا شماره ۱۴ آذرماه ۱۳۸۸ منتشر شده است.

فرهنگ پویا: با تشکر از حضرت‌عالی که فرصت این مصاحبه را فراهم کردید، به عقیدة‌ جناب‌عالی از لحاظ تاریخی، بحث وحدت حوزه و دانشگاه به چه زمانی برمی‌گردد؟

دکتر فنائی اشکوری: بحث وحدت حوزه و دانشگاه متأخرتر از بحث ارتباط حوزه و دانشگاه است…

فرهنگ پویا: با تشکر از حضرت‌عالی که فرصت این مصاحبه را فراهم کردید، به عقیدة‌ جناب‌عالی از لحاظ تاریخی، بحث وحدت حوزه و دانشگاه به چه زمانی برمی‌گردد؟
دکتر فنائی اشکوری: بحث وحدت حوزه و دانشگاه متأخرتر از بحث ارتباط حوزه و دانشگاه است.  ارتباط حوزه و دانشگاه قدمت بیشتری دارد و به اعتباری به قدمت تأسیس دانشگاه است. از آغاز شکل گیری رشته های علوم انسانی در دانشگاه برخی از عالمان دینی در این زمینه نقش و همکاری داشتند، اعم از کسانی که در کسوت لباس روحانی بودند یا دارای سوابق حوزوی بودند. این ارتباط به صورت شاخص و به عنوان یک نقطه عطف به تأسیس دانشکده الهیات که به دانشکده معقول و منقول موسوم بود بر می گردد. علمای نامداری  از بدو تأسیس الهیات با آن دانشکده همکاری داشتند و تدریس می کردند. از مرحوم فاضل تونی تا شهید مطهر ی و همینطور بسیاری دیگر از حوزویانی که در جو خفقان رضاخانی تغییر لباس دادند و در دانشکده الهیات و دیگر دانشکده ها به تدریس و شاگرد پروری پرداختند. به عنوان نمونه می توان به مرحوم دکتر شهیدی، دکتر کرجی و دکتر مهدی محقق اشاره کرد. نمونه دیگر مرحوم سید جلال الدین آشتیانی است که سالیان درازی در دانشکده الهیات مشهد به تدریس و تحقیق مشغول بود.  بطور کلی دروسی همچون کلام، فلسفه، فقه و تاریخ اسلام اغلب به عهده تحصیلکردگان حوزوی بوده است. این ارتباط البته محدود به دروس خاصی بوده و جنبه فردی داشته است و بین دو نهاد حوزه و دانشگاه ارتباطی نبود، بلکه بین این دو نهاد و دو گروه جدائی بوده است.

ارتباط حوزه و دانشگاه به عنوان دو نهاد و مهمتر از آن ایده وحدت حوزه و دانشگاه از دستاوردهای انقلاب اسلامی و از ایدها و آرمان های امام خمینی ره می باشد.  مسأله وحدت حوزه و دانشگاه از آن‌جا از سوی امام خمینی مطرح شد که به نظر ایشان جدایی این دو نهاد منشأ مشکلات بسیاری برای کشور و برای فرهنگ اسلامی است. فاصله گرفتن نسل تحصیل کرده جدید از معارف دینی از آثار مستقیم جدایی این دو نهاد بود. و  این خود امری نگران کننده بود برای جامعه اسلامی و شیعی ما. علاوه بر این، با وقوع انقلاب اسلامی وحدت حوزه و دانشگاه ضرورتی دیگر پیدا کرد. محصول انقلاب اسلامی حکومتی بود که توفیق آن جز با همکاری و وحدت این دو نهاد شدنی نبود و نیست. از طرفی این نظام مبتنی بر تعالیم اسلامی است و از طرف دیگر داعیه مدیریت و اداره کشوری را در دوره معاصر دارد، کشوری که مانند هر کشوری نهادهایی همچون اقتصاد، تعلیم و تربیت، حقوق، آموزش و پرورش و سیاست و دیگر  ابعاد یک جامعه امروزی را دارد. قرار است این کشور درچارچوب تعالیم اسلامی ادراه شود. این امری است که جز با ارتباط نزدیک حوزوه و دانشگاه و وحدت این دو شدنی نیست. زیرا برای اداره این کشور و پیشرفت آن  هم به علوم و روش‌های علمی جدید نیاز است و هم برای اسلامی بودنش تعلیمات دینی ضروری است. دانشگاه متصدی ارائه خدمات و نیاز های علمی جدید و حوزه عهده‌دار تأمین معارف و ارزش های دینی است. مهمترین مانع در این راه جدائی و بی خبری اینان از یکدیگر است. اگر این دو نهاد با هم ناهماهنگ باشند توفیقی در عمل حاصل نخواهد شد.

فرهنگ پویا: به اعتقاد شما معنای درست وحدت بین این دو نهاد چیست؟ آنگونه که از صحبت‌های شما استنباط می‌شود، شما وحدت در هدف را به عنوان معنای درست وحدت حوزه و دانشگاه می‌دانید؟

دکتر فنایی اشکوری:‌ قطعا وحدت در هدف یک وجه برجسته وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه جنبه‌های مختلف می‌تواند داشته باشد اما آن‌چه که امروز یک ضرورت است این است که جز با همکاری این دو نهاد حکومت اسلامی موفقی نمی‌توان داشت. این امر ضرورتی است که انقلاب اسلامی ایجادش کرده است.  البته علاوه بر این، وحدت حوزه و دانشگاه آثار و برکات بسیاری خواهد داشت که حتی در زمانی که حکومت اسلامی وجود ندارد نیز برقرار است. در پرتو این نزدیکی دانشگاهیان با باورها و ارزش‌های اسلامی آشنا و نزدیک خواهند شد و تعلیم و تربیت دینی در جامعه تقویت خواهد شد و حوزویان از یافته های علمی جدید آگاه خواهند شد و به کمک آن در تحقیق و تبلیغ دین موفق تر خواهند بود.  این فایده عامی است که در هر جا می تواند باشد؛ اما در حکومت اسلامی غیر از این برکات ضرورت دیگری مطرح است که بدون آن حکومت اسلامی ناکارآمد و ناموفق خواهد بود و به اهدافش نخواهد رسید. و همین است انگیزه مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی در دامن زدن به اختلاف بین حوزه و دانشگاه.

فرهنگ پویا: به نظر می‌رسد لازم است معنای دقیق وحدت حوزه و دانشگاه را تبیین کنیم. سؤال را اینگونه مطرح می‌کنم که از میان معانی گوناگون ارائه شده در مورد این بحث، نظیر، وحدت آرمانی، وحدت ارگانی، وحدت پراگماتیکی و … به نظر شما صحیح‌ترین معنا کدام یک از این موارد می‌باشد؟

دکتر فنایی اشکوری: برای توضیح بیشتر مطلب عرض می کنم که حکومت اسلامی چون اسلامی است بدون حوزه نمی‌تواند قوام داشته باشد و چون می‌خواهد حکومتی باشد که در عمل موفق باشد بدون دانشگاه نمی‌تواند به این مقصود برسد. نه حوزه می‌تواند کار دانشگاه را انجام دهد و نه دانشگاه می‌تواند کار حوزه را بکند و نه این‌ها جدای از هم و بی‌ارتباط با هم می‌توانند به نظام اسلامی خدمت‌رسانی علمی و نظری بکنند. زیرا در آن صورت بین فراورده های حوزه و دانشگاه ناسازگاری پیش می‌آید. فرض کنید که اقتصادی که دانشگاه عرضه می‌کند اگر ناسازگار باشد با باورها و تعالیم اقتصادی که حوزه عرضه می‌کند، نتیجه آن عدم کارآیی در عمل است؛ همین طور در نظام تعلیم و تربیت، در سیاست، در حقوق، در هنر و در عرصه های دیگر زندگی.  اما این وحدت به چه معناست آیا فقط در هدف است، یا در مبانی مبانی فکری و یا وحدت سازمانی مراد است؟ حقیقت این است که وحدت جنبه های مختلف دارد. وحدت هدف بدون وحدت در مبانی فکری حاصل نمی شود و وحدت در مبانی فکری بدون وحدت و اشتراک در نظام تعلیم و تربیت بدست نمی آید. وحدت در هدف کی حاصل می‌شود؟ وقتی که این‌ دو نهاد به لحاظ مبانی فکری و ارزشی به هم نزدیک و هم افق باشند. بنابر این، برای این‌که به آن هدف برسیم باید باورها و ارزش‌های مشترک داشته باشیم. برای این‌که این باورها و ارزش‌های مشترک به وجود بیاید ناچاریم در نظام تعلیم و تربیت حوزه و نظام تعلیم و تربیت دانشگاه تجدید نظر بکنیم بطوری که نظام تعلیم و تربیتی در هر دو نها حاکم شود که خروجی و حاصلش نزدیکی این دو نهاد باشد. حال اگر دانشگاه با نظام تعلیم و تربیت غربی مدیریت بشود و حوزه با تعلیم و تربیت سنتی و پیشین خود مدیریت شود، قطعا نزدیکی فکری و اعتقادی بین آنها پیدا نخواهد شد و در نتیجه به سوی هدف واحدی هم نمی‌توانند حرکت کنند. بنابراین باید در نظام تعلیم و تربیت هر دو دستگاه تجدید نظر بشود و کاستی‌های هر کدام جبران بشود به طوری که هر چند این‌ها دو نهاد مستقل هستند، اما یک مدیریت کلانی بر هر دو نهاد نظارت داشته باشد و جهت دهی نماید.

فرهنگ پویا: این مدیریت کلان به نظر شما بر عهدة‌ چه نهادی است؟

دکتر فنائی اشکوری:‌ منظور یک سازمان دولت خاصی نیست. مثلا می توان یک شورای علمی از هر دو نهاد تشکیل داد که عهده دارد هدایت و جهت دهی آن باشد در عین استقلال آنها.

فرهنگ پویا: به عقیده شما با توجه به تمایز آشکار ساختاری بین حوزه و دانشگاه، آیا بحث وحدت حوزه و دانشگاه عملی است؟ و آیا نظام جمهوری اسلامی در نهادینه کردن این مسئله موفق بوده است؟

دکتر فنایی اشکوری: اینکه در عمل این طرح موفق بوده یا نبوده را جداگانه باید بحث کنیم، ولی در اینکه آیا شدنی هست یا نه، به نظر بنده شدنی است.  چرا شدنی نباشد؟ اساسا این یکی از مبانی فکری جمهوری اسلامی است که البته ریشه در تعالیم اسلامی دارد. با توجه به دیدگاه اسلام درباره دین، علم و زندگی و ارتباط اینها این امر نه تنها شدنی بلکه ضروری است.  اگر اسلام مانند برخی دیگر از ادیان و مذاهب راجع به علم و زندگی نظر نامساعدی داشت این کار شدنی نبود. اگر اسلام راجع به توسعه و پیشرفت نظر موافقی نداشت این امر میسر نبود. اما می دانیم که اسلام دین و دنیا و معنویت و مادیت را به هم پیوسته و مرتبط باهم می داند. اسلام در جهت ایجاد یک جامعه توسعه یافته علمی با ارزش‌های اسلامی است. دینی که چنین مبنا و هدفی دارد دو نهاد درونی خودش را می‌تواند هماهنگ کند. البته این کار نیاز به مجاهده فکری و عملی دارد. این آرمان وقتی تحقق می یابد که ما تعلیم و تربیت اسلامی را در حوزه و دانشگاه اجرا کنیم. محصول تعلیم و تربیت پویای اسلامی چیزی خواهد بود که ما در پی آن هستیم. مراد از وحدت حوزه و دانشگاه این نیست که تمام افراد حوزوی با تمام افراد دانشگاهی اتحاد نظر داشته باشند. این شاید شدنی نباشد. ولی فضای غالب و حاکم می تواند چنین بشود. همین حالا هم قطعاً هسته‌هایی در حوزه و هسته‌هایی در دانشگاه وجود دارند که از جهت مبانی فکری، مبانی ارزشی و اهداف با هم نزدیک هستند. این‌ها می‌توانند در صورتی که یک مدیریت کارآمدی باشد با هم همکاری بکنند و این دایره کوچک را روز به روز توسعه و گسترش دهند و کارهای شگرفی را انجام دهند. البته موانع بسیاری در این راه وجود دارد. مهم‌ترین مانع همان تفاوت عظیم دو نوع تعلیم و تربیت است که باید اصلاح شود. باید تعلیم و تربیت اسلامی وارد دانشگاه شود و باید حوزه با رویکردی جدید وارد مطالعه اسلام شود. اندیشه ها و نوآوری ها باید در پاسخ به نیاز زمان و برای حل مشکلات نوظهور قرار گیرند. باید با رویکردی وارد مطالعه دینی شد که با آن بتوان جامعه امروزین را با همه پیچیدگی هایش اداره کرد. چنین هدف بلندی نظام تعلیم و تربیت متناسب با خودش را می‌خواهد و آن نظام تعلیم و تربیت سنتی هرچند جهات قوت بسیاری دارد اما کافی نیست. اسلامی شدن فضای دانشگاه یکی از کارهایی هست که برای رسیدن به این مقصود باید انجام شود. اسلامی سازی علوم انسانی و بومی سازی علوم انسانی قدم نظری و تئوریک مهمی است که در این راه باید برداشته بشود و این کاری است که  انجام نگرفته است. اسلامی‌سازی علم یعنی بدون این‌که ما مخالفتی با علم بکنیم، بدون این‌که یافته‌های علمی را کنار بگذاریم و بدون این‌که از تعالیم دینی دست برداریم یا تحریف کنیم و تغییرش دهیم، علوم انسانی را سازگار و هماهنگ و هم افق با معارف اسلامی تدوین بکنیم. در یک کلام، پروژه اسلامی سازی این است که علوم اسلامی را امروزی و علوم امروزی را اسلامی کنیم، بدون اینکه به حقیقت دین یا به ماهیت علم خللی وارد کنیم. خلاصه عرضم این است که برای وحدت حوزه و دانشگاه باید یک کار عملی بکنیم و آن بحث تعلیم و تربیت است و یک کار نظری و تئوریک انجام دهیم و آن اسلامی سازی علوم است این دو قدم قطعاً دو قدم مهم و اجتناب ناپذیر برای نزدیکی حوزه و دانشگاه خواهند بود.

فرهنگ پویا: آیا نظام جمهوری اسلامی در این مورد موفق بوده است؟

دکتر فنائی: کوشش های خوبی در این زمینه انجام یافته است. قدم‌های پراکنده‌ای از دو سوی برداشته شده است، و تجربه های سودمندی بدست آمده است،‌ اما هنوز با آن هدف اصلی فاصله بسیاری داریم و کار برجسته ای صورت نگرفته است. یعنی نه اسلامی سازی علوم صورت گرفته است نه نظام تعلیم و تربیت اسلامی بر نهاد علمی ما حاکم شده است.

فرهنگ پویا: نقش مؤسسات حوزوی و دانشگاهی مثل مؤسسه امام خمینی، دانشگاه امام صادق و دانشگاه باقر العلوم در این موارد چیست؟ آیا این نهادها می توانند نظام را در رسیدن به این هدف همراهی کنند؟

دکتر فنایی: به نظر بنده فلسفه وجودی چنین مؤسساتی همین است. فلسفه وجودی این مؤسسات این است که علوم اسلامی را با توجه به فضای جدید و نیازهای جدید ما مورد پژوهش قرار دهند.  از طرف دیگر، علوم جدید را در فضای اسلامی و با چارچوب فکر اسلامی مطالعه کنند. و اسلامی شدن علوم حاصل این دو نوع مطالعه و دو نوع نگاه است: نگاه‌مان به علوم اسلامی چگونه باشد و نگاه‌مان به علوم جدید چگونه باشد. بنابراین کار اصلی نظری به عهده چنین نهادهایی است. این نهادها هرچند فواید و برکات بسیاری داشته اند، اما تا رسیدن به این هدف اصلی فاصله زیادی دارند. محصول عمده این‌گونه مؤسسات فارغ التحصیلانی است که مشغول تدریس در این مؤسسات هستند و عمده فرصت‌ و انرژی آن‌ها صرف امور جاری این مؤسسات می‌شود. تعداد زیادی از نیروهای این مؤسسات هم جذب نهادها و سازمان‌های دیگر می‌شوند و به کارهایی می‌پردازند که گاهی تناسبی با آموخته‌هایشان ندارد. این مؤسسات اگر بخواهند به هدف‌شان برسند پس از این که افرادی را در رشته‌های مختلف علوم انسانی و اسلامی تربیت کردند باید این‌ها را در یک گروه‌های پژوهشی تخصصی برای تدوین علوم انسانی اسلامی و کارامد بکارگیرند تا در پرتو آن ما قدم به قدم به تأسیس علوم انسانی اسلامی و ساختن جامعه ای اسلامی و توسعه یافته نزدیک شویم، جامعه ای که در آن علم و دین، خردورزی و ایمان، عقلانیت و معنویت، و رفاه و عدالت  بطور متوازن و هماهنگ به اوج رشد و شکوفائی برسند.

با تشکر

 

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست