علامه طباطبایی نامی جاودانه در حکمت

گفت‌وگو با دکتر محمد فنایی اشکوری، عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) توسط روزنامه ایران با موضوع علامه طباطبایی.

آيا علامه طباطبایی ‌توانست در معرفي دين در دنياي نو موفق باشد؟
علامه علاوه بر تفسير الميزان کتب و رسائل بسياري را در تبيين معارف اسلامي متناسب با زبان و انديشه دنياي امروز به رشته تحرير در آورد. او براي نخستين بار به بسياري از پرسش‌ها و شبهاتي که در عصر جديد در باب انديشه ديني طرح شده است پاسخ داد. او توجه عالمان دين را که اغلب معطوف به مباحث علوم نقلي و مباحثات درون حوزوي بود به چالش‌هاي دنياي بيرون جلب نمود. تأليفات عالمان سنتي اغلب محدود به موضوعات علمي و تخصصي حوزوي و به زبان عربي بود. علامه با طرح موضوعات جديد به زبان فارسي براي مخاطبان عام باب جديدي را در فعاليت‌هاي علمي حوزويان گشود.
يکي از اين آثار کتاب شيعه در اسلام است که به زبان‌هاي مختلف ترجمه شده است. يکي از فعاليت‌هاي علامه در اين زمينه گفت‌وگوها و مباحثاتي است که بين او و اسلام‌شناس و ايرانشناس شهير فرانسوي‌ هانري کربن انجام گرفت. محور اين مباحثات ميراث عقلي و معنوي شيعه بود که ‌هانري کربن با شوق زايدالوصفي آن را تعقيب مي‌نمود.
نقش علامه طباطبایی در ترویج فلسفه در حوزه علمیه، تشیع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در زمان ورود علامه طباطبايي به قم، فلسفه از موقعيت مطلوب و مناسبي برخوردار نبود. نگاه حاکم در حوزه نظر مثبتي نسبت به فلسفه نداشت و جز در حلقه‌هاي محدود و منزوي فلسفه، مجال عرض اندام نمي‌يافت. علامه به‌رغم مخالفت‌ها و مزاحمت‌هاي بسيار کوشيد فلسفه را احيا و فضلاي حوزه را با فلسفه آشنا نمايد. او طي چند دهه فعاليت خستگي‌ناپذير موفق شد جمعي قابل توجه از فيلسوفان متفکر را بپرورد و توجه نسل جديد حوزه را به فلسفه جلب نمايد. قبل از ورود علامه به قم، امام خميني از معدود مدرسان برجسته فلسفه و عرفان در قم بودند و بسياري از شاگرداني که در دروس علامه شرکت مي‌کردند از شاگردان امام(ه) بودند.

علامه طباطبايي از پيشگامان فلسفه تطبيقي است. او از نخستين فيلسوفان اسلامي است که با برخي از فلسفه‌هاي جديد غرب مواجه گرديده و به نقد و بررسي آنها پرداخته است. در نيمه نخست قرن 14 شمسي بويژه حدود دهه 30 فلسفه مارکسيسم در ايران بويژه از طريق حزب توده منتشر مي‌گرديد و توجه بسياري از روشنفکران را به خود جلب نموده بود.

آیا علامه توانست باب گفت‌وگوي فلسفه اسلامی را با فلسفه‌های غربی باز کند؟
علامه طباطبايي از پيشگامان فلسفه تطبيقي است. او از نخستين فيلسوفان اسلامي است که با برخي از فلسفه‌هاي جديد غرب مواجه گرديده و به نقد و بررسي آنها پرداخته است. در نيمه نخست قرن 14 شمسي بويژه حدود دهه 30 فلسفه مارکسيسم در ايران بويژه از طريق حزب توده منتشر مي‌گرديد و توجه بسياري از روشنفکران را به خود جلب نموده بود. انتشارات حزب توده خاصه آثار تقي اراني در اين زمينه قابل ذکر است. انديشه‌هاي فيلسوفان کلاسيک غرب همچون دکارت و کانت نيز اندک اندک در محافل دانشگاهي و در ميان تحصيلکردگان غربي مطرح بود. علامه طباطبايي که با اين انديشه‌ها از طريق آثار و ترجمه‌هاي فارسي و عربي آشنا بود، نخستين واکنش را با تشکيل جلسات درسي که حاصل آن تأليف کتاب اصول فلسفه بود نشان داد. علامه طباطبايي در اين کتاب ضمن نقدي قوي بر فلسفه مارکسيسم، تقريري نو از فلسفه اسلامي ارائه داد. اين اثر هم از جهت اشتمال بر آراي نو، هم از حيث روش طرح بحث و تبويب مباحث فلسفي و هم از نظر ادبيات فلسفي بديع و بي‌سابقه بود. اين نخستين بار بود که يک فيلسوف اسلامي از نظريه معرفت به صورتي جديد و ابتکاري سخن مي‌گويد و مباحث مابعدالطبيعي در باب هستي، حرکت، زمان و الهيات فلسفي را نيز در قالبي نو و ناظر به پرسش‌هاي فلسفي معاصر طرح مي‌کند. اما با همه اين مزايا، کتاب به جهت فشردگي و سنگيني قلم براي بسياري از علاقه‌مندان انديشه‌هاي فلسفي دشوار بود. اما شرح و بسط مطالب کتاب به قلم مرتضي مطهري برجسته‌ترين شاگرد علامه موجب گرديد که کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم به پرخواننده‌ترين و تأثيرگذارترين کتاب فلسفي در طول دست‌کم چهار دهه در ايران تبديل شود.

منبع : روزنامه ایران 881204

 

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست