آزادی فقط فقدان دیکتاتوری نیست / باید تمرین آزادی کنیم

بحث و بررسی درخصوص ابعاد مختلف موضوع «آزادی» در گفتگو با دکتر محمد فنائی اشکوری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

کسانی که به صاحبان قدرت انتقاد می کنند وقتی خود به قدرت می رسند همانگونه عمل می کنند که صاحبان قدرت عمل می کردند، این آزادی خواهی نیست؛ بلکه عین خودکامگی است./ مستبدان عالم را هم اگر از قدرت برکنار کنی، آزادی خواه می شوند و برای رسیدن به قدرت شعار آزادی سر می دهند.

فنایی اشکوری در گفتگو با مهر:

آزادی فقط فقدان دیکتاتوری نیست/ باید تمرین آزادی کنیم

یک عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) گفت: کسانی که به صاحبان قدرت انتقاد می کنند وقتی خود به قدرت می رسند همانگونه عمل می کنند که صاحبان قدرت عمل می کردند، این آزادی خواهی نیست؛ بلکه عین خودکامگی است.
به گزارش خبرنگار مهر، حدود 150 تن از اندیشمندان، نخبگان، اساتید حوزه و دانشگاه، پژوهشگران و مؤلفان آثار علمی، همراه با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، در چهارمین نشست اندیشه های راهبردی جمهوری اسلامی، به بحث و بررسی درخصوص ابعاد مختلف موضوع «آزادی» پرداختند. در گفتگو با دکتر محمد فنائی اشکوری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ابعادی از این مسأله مورد بررسی قرار گرفت که اکنون از نظر شما می گذرد.

*آیا جامعه ما دارای سنتی قوی در خصوص آزادی هست؟

پاسخ تحقیقی به این سؤال مستلزم مطالعه تاریخی خیلی دقیقی است، اما آنچه که اجمالا به نظر می رسد این است که متأسفانه سنتی بنام آزادی در عرصه های مختلف در جامعه ما یا حضور نداشته و یا خیلی کمرنگ بوده است. بنابراین پاسخ بنده به این سؤال منفی است.

*این ضعف ناشی از چیست؟

علل مختلفی دارد. علت اصلی آن سیطره نظامهای مستبد سلطنتی در طول تاریخ این سرزمین بوده است. این گونه نظام های دیکتاتوری جایی را برای آزادی نمی گذاشتند، البته این امر اختصاصی به جامعه ما ندارد، تقریبا همه جوامع مبتلا به این بلیه بوده اند.

آزادی در عرصه های دیگری هم مطرح است که چندان به نظام سیاسی مربوط نیست، مثل آزادی در تفکر و اندیشه. این عرصه از آزادی مثل آزادی سیاسی و اجتماعی محدودیت نداشته است و تنها مسؤل آن حاکمان نبودند، ولی در عین حال در این عرصه هم به صورت ایده آل آزادی وجود نداشته است. تعصبات و تنگ نظری های دینی، قومی و مانند آن در طول تاریخ زیاد بوده که بر سر راه آزاداندیشی مانع ایجاد می کرده است.

آزادی واقعا گوهری است که به ندرت پیدا می شود. آزادی نشانه و محصول رشد عقلانی و روحی بشر است و چیزی است که برای نیل به آن باید جهاد و کوشش بسیار کرد. همانطور که می دانیم، یکی از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی ایران آزادی بوده است. شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» نشان می دهد که رهبری و مردم ما در برهه ای از تاریخ به درکی رسیدند که ضرورت آزادی را احساس کردند و نظام استبدادی و شاهنشاهی را به عنوان مانع اصلی در راه نیل به آزادی می دیدند و برای نابودی آن قیام و انقلاب کردند و پیروز هم شدند. بدینسان یک مانع بزرگ و عظیم در راه آزادی برداشته شد، ولی کوشش برای رسیدن به آزادی باید ادامه پیدا کند. آزادی فقط نبودن نظام دیکتاتوری نیست؛ هر انسانی باید به صورت فردی به مرحله آزادی شخصی به لحاظ روحی و معرفتی و عقلی برسد و تنها کنار رفتن یک دیکتاتور مستبد کافی نیست برای اینکه ما به تمام مراحل آزادی نائل شویم.

باید بیفزایم که در سنت دینی و اسلامی ما آزادی در ابعاد گوناگونش از ارزش والایی برخوردار بوده و یکی از آرمان های والای دینی ما تحقق آزادی به معنای واقعی آن است. اسلام با نفی استبداد و خودکامگی و با تأکید بر حق عادلانه همه افراد و یکسان بودن همگان در مقابل قانون و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در مقابل حاکم جائر عالی ترین مرتبه آزادی را عرضه می کند.

*آیا شرایط سیاسی کشور ما به گونه ای بوده است که حتی اندیشمندان نمی توانستند در مورد آزادی بحث کنند و کتابی در این عرصه داشته باشند؟ در اروپا هم حکومتهای توتالیتر کم نبودند، پس چگونه شده که از دوره «جان لاک» به این طرف مفصل به این مسائل پرداختند؟

بحث آزادی از زمان مشروطیت در جامعه ما کم و بیش مطرح شده است، ولی واقعا جدی گرفته نشده است. علاوه بر سیطره نظامهای استبدادی و غلبه انواع تعصبات، روشنفکرانی هم که بحث آزادی را مطرح کردند به صورت تقلیدی بوده است. آنها معمولا با تقلید از فرنگی ها و تحت تأثیر آنها این بحث را مطرح کردند؛ یعنی این یک جریان اصیل و جوشیده از تفکر خودمان نبود، بلکه یک اندیشه وارداتی و بی ریشه بود و هم از همین رو رواج پیدا نکرد.

در غرب هم وقتی بحث آزادی مطرح شد با تحولات اجتماعی همراه بود، یعنی بحث آزادی در خلأ مطرح نشد. هم تحولات معرفتی عظیمی مطرح شد و هم جنبش ها و تحولات اجتماعی و سیاسی روی داد.

*چگونه می توان آرای متفکران غربی را بومی و در آن اندیشه ورزی کرد اما به تقلید نینجامد؟

ما لازم نیست اندیشه آزادی را از متفکران غربی وام کنیم. فرهنگ، حکمت و دین خودمان از این جهت منبع اصلی ماست. البته باید از حاصل اندیشه همه متفکران عالم تا جایی که می توانیم استفاده کنیم، اما استفاده کردن غیر از تقلید است. استفاده این است که ما این اندیشه ها را نقادانه بخوانیم؛ یعنی نکات مثبت را بگیریم و نکات منفی را نقد کنیم. چنین نیست که نسخه ای که در غرب برای آزادی پیچیدند، لزوما برای ما هم عین آن نسخه قابل عمل باشد. باید آزادی را در کانتکس و ظرف فرهنگ اسلامی و ایرانی خودمان نظریه پردازی و طراحی کنیم و برای این نظریه پردازی می توانیم از اندیشه های متفکران دیگر هم استفاده کنیم. به عبارت دیگر، استفاده علمی ضروری است، اما تقلید اشتباه و مرعوب شدن خطاست. باید خودمان به صورت اجتهادی تئوری و نظریه آزادی داشته باشیم و حدود و چارچوب آزادی را با توجه به دین و فرهنگ خودمان و یافته های بشری تعیین کنیم.

*چرا برخی از افرادی که در ساختار قدرت حضور دارند، معمولا آزادی را بر نمی تابند؟

افرادی که در ساختار قدرت حضور دارند با افرادی که در ساختار قدرت حضور ندارند، فرق ندارند. این خصلتها در فرهنگ عمومی وجود دارد. تا زمانی که فرهنگ عامه ما تغییر نکند، فرهنگ صاحبان قدرت ما عوض نمی شود. کسی که به منصبی می رسد وقتی به آن منصب می رسد تغییر ماهیت نمی دهد، همان آدم قبلی است. کسی که اعتقاد به آزادی داشته باشد و با این تفکر تربیت شده باشد، چه پیش از رسیدن به قدرت و چه پس از رسیدن به قدرت فرق نمی کند. می خواهم بگویم این مشکل تنها برای صاحبان قدرت نیست. منتقدان هم همین اشکال را دارند.

کسانی هم که به صاحبان قدرت انتقاد می کنند وقتی خود به قدرت می رسند همانگونه عمل می کنند که صاحبان قدرت. در کشورمان در تجربه سی ساله بعد از انقلاب داشتیم افرادی که در یک دوره ای منتقد بودند و از قضا همین ها در دوره دیگر به قدرت رسیدند، اما وقتی به قدرت رسیدند تمام آن انتقادات را فراموش کردند و گاهی مستبدانه عمل می کردند و وقتی دوباره از قدرت کنار می رفتند آزادی خواه می شدند. یعنی وقتی نوبت به خود انسان می رسد که باید برای حقوق دیگران ارزش قائل شود فراموش می کند، اما وقتی بر کنار می شود و یا دوره اش تمام می شود و حقوق خودش در معرض تهدید قرار می گیرد فریاد آزادی سر می دهد. این آزادی خواهی نیست؛ این عین خودکامگی است. اینها نشان می دهد که آزادی خواهی در جامعه ما واقعا نهادینه نشده است. نهادینه شدن هم نیاز به پشتوانه تئوریک و نظری و هم پشتوانه تربیتی و فرهنگی دارد.

هم لازم است تفکر آزادی را تنقیح کنیم و به آن برسیم و هم تمرین آزادی کنیم و خودمان را براساس آن تربیت کنیم، سعه صدر پیدا کنیم و تنگ نظری را کنار بگذاریم. اینها با مطالعه و خواندن به دست نمی آید؛ بلکه سبک زندگی و تربیت است که روی این قضایا تأثیر می گذارد.

*به نظر شما آزادی با قدرت سیاسی تضاد ذاتی دارد؟

ابدا! به چه دلیل تضاد ذاتی داشته باشد؟ ببینید اگر شخص با ارزشی بنام آزادی تربیت شده باشد، چه قدرت داشته باشد و چه قدرت نداشته باشد به آزادی احترام خواهد گذاشت؛ اما اگر آزادی را در وجود خودش نهادینه نکرده باشد وقتی قدرت ندارد، نمی تواند آزادی های دیگران را محدود کند، اما وقتی به قدرت می رسد ابزار قدرت در دستش هست و می تواند آزادیهای دیگران را محدود کند. آزادی خواه کسی نیست که شعار آزادی سر می دهد. آزادی خواه کسی است که در حیطه قدرتش به آزادی دیگران احترام می گذارد.

این مطلب در یک جمع کوچک مثل خانواده و انجمن های محلی تا جمع های بزرگتر مثل جمعیت ها و احزاب سیاسی صدق می کند. بزرگترین مستبدان عالم را هم اگر از قدرت برکنار کنی، آزادی خواه می شوند و برای رسیدن به قدرت شعار آزادی سر می دهند. آزادی خواه واقعی کسی است که آزادی دیگران برایش اهمیت دارد و به آزادی مخالفانش احترام می کند. همه انسان ها چه خوب و چه بد، چه صاحب قدرت و چه فاقد قدرت، همه خواستار آزادی خود هستند؛ اما آزادی خواه راستین کسی است که طالب آزادی است بطور مطلق و برای همه، نه فقط برای خود و این کیمیایی است نادر.

شما همچنین ممکن است مانند بیشتر از نویسنده

یک پاسخ بفرست